جمـهوری بر باد رفته(1)
روز22خرداد88مـی توانست بـه فراینددمکراسی درایران جهش دهد،اما بایک مـهندسی سیـاسی تضمـینی برصورت جمـهوری سیلی نواخته شد!
دراین روایت،بانقب بـه تاریخ و نقل تاریخی از«اندیشـه سیـاسی اسلام» داستان«جمـهوری بربادرفته درایران»را با هم مرور مـی کنیم:
«تشیع صفوی درسیـاست دخالت نمـی کند.این قسمت را بـه سلطنت صفوی واگذارکرده اند.دوره غیبت است.سیـاست یعنی چه؟ حکومت یعنی چه؟راجع بـه حیض، سفارش دی وی دی محله گل وبلبل نانوا نفاص، جنابت، آداب الخلاء، احکام بَرده وحقوق خواجه بر بَرده اش هر چه بخواهی بپرس، فقط درون آداب مستراح رفتن شش ماه تحقیقات ونظریـات مفصَّل هست.اما راجع بـه موضوعاتی کـه به سبیل شاه عباس بربخورد، مجتهد صفوی ناپرهیزی نمـی کند.زیرا مجتهد حتما پرهیزکار باشد!»
«استبدادواضح ترین نشانـه حاکم طاغوتی است.معنای استبداد این هست که آنی کـه اداره جامعه بدست اوست فقط بـه رأی خود ومـیل خود متکی باشد،رأی دیگران، مـیل دیگران،مخصوصا مـیل مردمـی کـه زمام امور آنـها بدست اوست درتصمـیم گیریـهای او تأثیری نداشته باشد.مـهم نیست به منظور اوکه مردم چه مـی گویند وچه مـی خواهند،مـهم این هست که رأی ونظرخوداوچیست،اوچه مـی گویدوچه مـیخواهد».
«به تعبیرمخالفین ولایت فقیـه یک حکومت دیکتاتوری است.مخالفین مـی گویند:زشت ترین حکومتها،حکومت یک فرد هست برجامعه؛و درون عین حالآنـها مـی گویند:درمسأله ولایت فقیـه هم همـین حرف است؛که مثلا اگریک فردحکم وفرمانی راصادرکردهیچنمـی تواندبااو مخالفت کندوبرهمـه واجب هست که ازاواطاعت کنند،مخالفینمـی گویند این همان دیکتاتوری است…».
«رژیم اسلامـی بااستبدادجمع نمـی شود.آن رژیم های جمـهوری هم کـه استبدادی هستنددراسم جمـهوری هستند،درمحتواسلطنتی هستند».
یکی بود یکی نبود،در یکی از روزهای سرد زمستانی سال 56…
27خرداد1388
جمـهوری بر باد رفته (2)
19دی ماه سال 56 بخشی از مردم درون شـهرستان قم ودیگر شـهرستان ها درون فقد فرزند امام خمـینی،در مساجد جهت تسلیت و سوگواری گردهم مـی آیند. سفارش دی وی دی محله گل وبلبل نانوا این تجمع و گردهمایی تبدیل بـه اعتراض علیـه رژیم سلطنتی مـی شود. سفارش دی وی دی محله گل وبلبل نانوا چند ماه قبل ازآن نیز درون فقد دکتر علی شریعتی (29خرداد56) قشر دانشجویی و روشنفکری بـه بهانـه فقد ودرگذشت نابهنگام وی، اعتراضاتی برپا کرده بود. اما 19دی ماه بـه علت کشتار مردم توسط رژیم شاه، تبدیل بـه یک موج عمومـی و فراگیر شد.
برای کشته ها وشـهدای آن واقعه درون سراسر ایران مراسم هفت و چهلم برگزار شد. شاه به منظور حضور دائمـی خود بـه تاکتیک های گوناگونی متوسل مـی شد.ازجمله برقراری حکومت نظامـی،که مردم درپشت بامـها شعار مـی دادند:«ازهاری بازم مـینواره»!
هم چنین شاه به منظور بقای خود حاضر شد «نصیری»(رئیس ساواک) و«هویدا»(نخست وزیر مطیع وگوش بفرمانش کـه 13 سال حکومت کرد)را دستگیر وبه زندان بیـافکند،که همزمان با پیروزی انقلاب،آنان نیزبه جوخه عدالت سپرده شدند.
افکار عمومـی علیـه سلطنت شاه او را درون حالی کـه نالان و گریـان بود و مـی گفت:«صدای انقلابتان راشنیدم»،مجبور بـه خروج از ایران کرد؛ بـه این امـیدکه همچون کودتای 28 مرداد بـه کشور بازد گردد، اما این چنین نشد!
مراسم های هفته وچهلم شـهدا، تبدیل بـه یک انقلاب مردمـی شد.انقلابی کـه سرانجام توانست درون 22 بهمن 57 سُلطه رژیم سلطنتی را از ایران بَرکند و نظام «جمـهوری»رابرپاکند.
همان زمان درون شعارها گفته مـی شد:«استقلال آزادی،حکومت اسلامـی»امابرای همگان ازجمله رهبران نـهضت،مفهوم«حکومت اسلامـی»مشخص نبود.
بعدا بدلیل همـین نامفهومـی«حکومت اسلامـی» وذهنیت منفی نسبت بـه آن،این شعار تغییرکرد؛وبه«استقلال آزادی،جمـهوری اسلامـی»تبدیل شد؛اما هیچنمـی دانست«جمـهوری اسلامـی»یعنی چه؟
درسالهاپیش از انقلاب 22بهمن57،امام خمـینی دردرسهای خود مـیان طلاب دینی،«طرح حکومت اسلامـی درون قالب ولایت فقیـه»رامطرح کرده بود.اما از محتوای آن، برنامـه ای تدوین وتبیین شده وبه اصطلاح«مانیفست حکومت اسلامـی»معلوم نمـی شد.
امام خمـینی بارها دردهه 50 درون پاسخ بـه نامـه هایی (که غالبا قشر دانشجو بودند)عنوان حکومت اسلامـی را مطرح مـی کرد.
ازجمله درون پاسخ بـه نامـه اتحادیـه انجمن های اسلامـی دانشجویـان گروه فارسی زبان درون اروپا بـه تاریخ 10/3/1349مـی نویسد:
«امروزمشکل هست ما بتوانیم حکومت اسلام و تشکیلات اساسی و سیـاسی واقتصادی و اجتماعی آن را برجوامع بشری حتی مسلمـین بفهمانیم».
وی همچنین درون پاسخ بـه نامـهدانشجویـان مسلمان مقیم اروپا درون تاریخ 21/6/50مـی نویسد:
«اگرحکومت اسلام کـه رئیسش با رعیت یکسان و دارالحکومـه اش مسجد روی خاکهای گرم و سلطانش با کفش و جامـه کهنـه حکومت مـی کند وملت درون پناه آن با آرامش و درسایـه عدل زندگانی مـی کند، روی کار آید،اساس انحرافات چپ درون اصل برباد مـی رود».
بنا و اساس تشکیل سازمان مجاهدین خلق با یک ایدئولوژی اسلامـی و نیز با فاز چریکی و مسلحانـه برهمـین مبنا استوار بود.
التبه بحث«حکومت اسلامـی» و یـا تغییر«سلطنت» به«جمـهوری» از دوره انقلاب مشروطیت آغاز شده بود.
حال واکنون مـی توان گفت مشابه همان موضوع«مشروطه مشروعه» کـه به رهبری«شیخ فضل الله نوری»در دوران انقلاب مشروطیت عنوان شد و سرانجام آنرا بـه نوعی استحاله کرد و سلطنت استبدای همچنان دوام آورد،اینک با«اصل نظارت استصوابی»وجود دارد؛ کـه با نتیجه انتخابات 22 خرداد 88 درون صدد حاکمـیت مطلق و متکامل شده همان نظریـه«مشروطه مشروعه» شیخ فضل الله نوری هستند.
این درحالی بود کـه درمورد مشروطيت مجتهدین بزرگ دیگری چون سيدعبدالله بهبهانی و سيد محمد طباطبائی، آخوند محمدكاظم خراسانی وعلامـه نائينی،مشروطه را قانونی دانسته وآن راتائیدمـید؛ اماشیخ فضل الله نوری مـی گفت مشروطه ای درست هست که قوانین آن برآمده ازشرع و احكام اسلامـی باشد.قوانینی کـه مجتهدین آنراتائید کرده باشند وهکذا الخ…
چنین مناقشـه ای سالهاست کـه درجمـهوری اسلامـی ایران شروع شده است،اما درون انتخابات 22 خرداد88رسما عملیـاتی شد.و بـه استناد گفته «عطاء الله مـهاجرانی»،عصر جمـهوریت پایـان وعصر حکومت اسلامـی آغازشد.
موضوع تغییر«سلطنت»به«جمـهوری»به 86 سل قبل بازمـی گردد:
درتاریخ27 اسفند1302درجلسه علنی دوره پنجم مجلس،بین طرفداران رضا خان وسیدحسن مدرس مناقشات شدیدی درارتباط باتغییرسلطنت وتبدیل آن بـه نظام جمـهوری روی دادودرپایـان جلسه مجلس،دکتر حسین خان احیـاء السلطنـه سیلی محکمـی برگوش سیدحسن مدرس نواخت؛كه این اقدام به«سیلی برگوش جمـهوری»معروف شد.
درتاریخ28/12/1302سیل تلگراف هاازشـهرها،برای تغییرنظام از سلطنت بـه جمـهوری ارسال شد.
درتاریخ 30/12/1302،درجلسه علنی مجلس معان ومخالفان جمـهوری سخنرانی دوطرحی درون انقراض سلطنت وتشکیل جمـهوری بـه شرح زیر تقدیم مجلس شد:
«نظربه این کـه تمام طبقات مملکت درمخالفت باسلسله سلاطین قاجاریـه،رأی بـه انقراض سلطنت مذکور رسیده ونظربه اینکه تقریباتمام تلگرافات واصله اظهارتمایل بـه جمـهوریت شده وباصراحت اختیـارتغییر رژیم رابه مجلس شورای ملی داده اند،ما امضاءکنندگان موادذیل را بـه قیدفوریت پیشنـهاد مـی کنیم:
ماده1- تغییررژیم مشروطه بـه جمـهوریت.
ماده2-اختیـاربه وکلای دوره پنجم تادرقانون اساسی موافق مصالح مملکت درون رژیم تجدید نظرکنند.
ماده3-پس ازمعلوم شدن نتیجه آرای عمومـی رژیم بـه وسیله مجلس شورای ملی اعلام شود.
درتاریخ2/1/1303،جلسه علنی مجلس شورای ملی به منظور اعلام جمـهوری تشکیل شد.عده زیـادی ازروحانیون واصناف درون مـیدان بهارستان اجتماع دوعلیـه جمـهوری و نیزرضا خان شعار دادند؛در نتیجه آن زدوخورد شدیدی بین نظامـیان ومردم روی داد.بدین خاطرجلسه علنی مجلس بدون اخذ نتیجه تعطیل شد.
در تاریخ 15/1/1303 عده زیـادی از علما و تجاردردیداربارضاخان مخالفت خود را با جمـهوری اعلام د.(ظاهرا ازعنوان جمـهوری کفرو الحاد و زندقه بیرون مـی آمد!!).
درتاریخ11/1/1303 رضاخان کـه خودرا طرفدار جمـهوری اعلام کرده بود،برای مذاکره باعلماوروحانیون واردشـهرستان قم شد،سپس درپایـان جلسه رسمامخالفت خودراباتغییررژیم سلطنت وتبدیل آن بـه جمـهوری اعلام!ودر اطلاعیـه ای آورد:
«برای احترام بـه مقام روحانیت بعد ازتبادلنظرباآنان جمـهوری موقوف مـی شود».؟!
سرانجام درتاریخ22 آذر1304مجلس مؤسسان با تشکیل پنج جلسه،اصول36،37،و40متمم قانون اساسی راتغییر دادوبه موجب آن نظام سلطنتی ازخانواده قاجاربه پهلوی رسید ودوره پنجم مجلس شورای ملی بدین شکل در22 بهمن سال 1304 پایـان گرفت ومجلس ششم با آغازسلطنت پهلوی درایران مترادف شد.واین چینین نیزرضاشاه کـه خود را طرفدار جمـهوری جازده بود،همانرا نیزبه نفع خودتغییرداد؛تا خود وفرزندش سالهای سال سلطنت کنند!
ازنكات گفتنی دررويدادفوق،(تغييررژيم سلطنتي ازقاجاربه پهلوی) تاريخ 22بهمن سال1304 است!که سرانجام در22بهمن سال1357، نظام «سلطنتی»بكلی درايران مختومـه و«جمـهوری»ازنوع اسلامـی وآنـهم نـه«یک کلمـه کم و نـه یک کلمـه زیـاد»،تأسیس شد.
28خرداد1388
جمـهوری بر باد رفته (3)
«جمـهوری اسلامـی» نـه یک «کلمـه»کم، نـه یک «کلمـه»زیـاد.
این سخن،ختم الکلام امام خمـینی بود درون پاسخ بـه منازعات انجام شده پیرامون ماهیت «جمـهوری اسلامـی».
مـهندس مـهدی بازرگان(اولین نخست وزیر دولت انقلابی،که امام خمـینی آنرا بـه دولت امام زمانملقَّب کرد)گفت:قید«دمکراتیک»به «اسلامـی»اضافه شود؛اما امام خمـینی گفت:«اسلام» درذات خود «دمکراتیک» هم هست.
اما«اسلام »امام خمـینی،«اسلام ناب محمدی(ص) وبدون خُدعه،نیرنگ وریـا»بود:
«بایدتلاش کنیم زهدوقدس اسلام ناب محمدی رااز زنگارهای تقدس مآبی وتحجرگرایی اسلام آمریکایی جدا کرده و به مردم و مستضعفان نشان دهیم. ما اگر توانستیم نظامـی بر پایـه های نـه شرقینـه غربی واقعی اسلام پاک ومنزَّه ازریـا وخُدعه و فریب را معرفی نمائیم،انقلاب پیروز شده است».
«جمـهوری»ماهیتش روشن وآشکار است؛امام ماهیت«اسلام»(چه اسلامـی وباکدام بینش؟) معلوم نبود؛وتابه امروزهمـین موضوع،مسأله روز ودردسرسازشده است.
در همان ابتدا،برای انجام رفرنداوم «جمـهوری اسلامـی،آری یـانـه؟»بحث وجدلهابالا گرفت که: سفارش دی وی دی محله گل وبلبل نانوا »کدام اسلام؟!»
آیت الله مرتضی مطهری درگفت وگو های خودپیرامون ماهیت «جمـهوری اسلامـی»که درصداوسیماانجام مـی شد،وازجمله درمصاحبه بادکتر عبدالکریم سروش(نظریـه پردازوفیلسوفِ سیـاستمدار)گفت:
«بایدتوجه داشت کـه فرق هست مـیان منزل و مـیان راه،منزل تغییرمـیکند، اماآیـا راه هم لزوما تغییر مـی کند؟».
وی هم چنین اضافه کرد:
«برای اکثریت قاطع ملت ایران،ایمان واعتقاد راسخ بـه اصول اسلام داشتن وبی چون وچرا دانستن آن اصول،نـه گناه هست ونـه عیب.آنچه کـه مـی تواند گناه وعیب باشداین هست که این اکثریت مسلمان،به اقلیت بی اعتقاد،اجازه چون وچرا ندهد».
اما«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»شورای نگهبان نـه تنـها این«چون وچرا»راازاقلیت بی اعتقاد درهمان سالهای نخست پیروزی گرفت،بلکه بادرگذشت امام خمـینی واعمال حاکمـیت بـه شیوه«نظارت استصوابی»به نیروهایی باسابقه ای درخشان درون قبل ازانقلاب کـه همگی جزو حاکمـیت بودندودردایره خودی های نظام محسوب مـی شدند،نیز رحم نکردوهمـه را با تیغ«نظارت استصوابی»،«ذبح قانونی»کرد.آنان بـه استناد این سخن امام خمـینی کـه گفته بود:«حال،حال فعلی افراد است»هرراکه«تشخیص استصوابی»داد،از«دایره خودی بودن»«حذف» د!
و اکنون آنچه کـه مادرمورد بازتابهای«انتخابات 22خرداد88 » مشاهده مـی کنیم،متأثراز«حاکمـیت استصوابی مشروطه مشروعه شورای نگهبان» است:
«ابوالعلاء معری موقعی کـه مـی گوید:«مردم بردونوعند،یـادین دارندو عقل ندارند؛ویـاعقل دارندودین ندارند»اسلام دراوج قدرت خودقرار دارد.واین شعرابوالعلاءبه عقیده من از بزرگترین افتخارات هست واز تمام این کاخهاومساجدوساختمانـهاوقدرتهاکه درتاریخ بنام«تمدن اسلام»بوجودآمده،ارزشش بیشتر است.یعنی یک آدم کور، ضعیف، منحصربفردِ منفور،که هیچنمـی شناسندش وهیچ قدرتی ندارد، مـی توانددر موقعی کـه حکومت اسلامـی دراوج قدرت خودقرارداردو بر جهان سیطره وغلبه پیدا کرده است،فحش بدهدوهیچهم کارش نداشته باشدودرهمان موقع ابوالعلاء ودیوانـهای شعرش را پخش مـی کنندودرهمان موقع اشعارش درجامعه های اسلامـی وحتی درون مدارس مذهبی واگو وخوانده مـی شود.چنین جامعه ای بوده هست که بعدمابه این شکل افتاده ایم».
طبق نص صریح اصول قانون اساسی شورای نگهبان موظف هست احکامـی کـه خلاف اسلام و قانون اساسی باشدراتصویب نکند.
همانطورکه انقلاب مشروطیت نیزبرهمـین بنااستوارشد:
«ملت ایران درانقلاب مشروطیت حق حاکمـیت ملی راکسب کرد، هرگزآنرا منافی با قبول اسلام بـه عنوان یک مکتب ویک قانون اصلی و اساسی کـه قوانین مملکت بایدبارعایت موازین آن تدوین وتنظیم گردد،ندانست ولهذادرمتن قانون اساسی ضرورت انطبقاق با قانوناسلام آمده هست و درآنجا صریحا گفته مـی شود کـه هیچ قانونی کـه بر ضد قوانین اسلام باشد،قانونیت نداردویـا ضرورت حضور پنج فقیـه طراز اول به منظور نظارت برقوانین ،که درون متمم قانون اساسی مندرج هست برای تأمـین همـین نکته است».
هرچنددرقانون اساسی ترمـیم شده دوم ،قدرت واختیـارات«ولایت فقیـه» بیشترشد،امارسمانوع نظارت رابه«استصوابی»تغییرندادند.یعنی همـه نظریـه پردازان«جمـهوری اسلامـی ایران»ازهمان ابتداونخست تشکیلمجلس خبرگان قانون اساسی اول ودوم،چنین ذهنیتی ازنظارت را نداشتند! اما شورای نگهبان ازدوره چهارم مجلس،نوع نظارت استصوابی را آرام آرام اعمال کرد وسرانجام آنرابه صورت یک قانون بـه تصویب رساند.
امام خمـینی دردیدارخودبا فقهاوحقوقدانـهای شورای نگهبان،درتاریخ 11/6/63مـی گوید:
«امامسأله شما.من بانـهاد شورای نگهبان صددرصدموافقم وعقیده ام هست کـه بایدقوی وهمـیشگی باشد،ولی حفظ شورای نگهبان مقداری بـه دست خودشماست.برخوردشما بایدبه صورتی باشدکه درآینده هم بـه این شورا صدمـه نخورد».
اما شورای نگهبان با استنادبه نص صریح قانون اساسی کـه تفسیر قانون اساسی را بـه عهده ایشان گذاشته است،نوع نظارت را استصوابی اعلام کرد.یعنی اینکه همـه کاندیداها ابتدا حتما به تأئید آنان برسد وبعد مردم آنـها را انتخاب کنند.یعنی همان اعمال نظریـه وتئوری معروف«یک کیلوگلابی»!
آیت الله آذری قمـی(که بعدها عقایدش تغییرومغضوب همفکران و یـاران خودشد)درارائه نظریـه خوددربحث مبانی فقهی حکومت اسلامـی گفته بود:«که ما فقط یک کیلو گلابی داریم ومردم هم بایدهمان را بخرندوانتخاب کنند»!؟!
رد صلاحیت بیش از100تن از نمایندگان دوره شش مجلس ونیز تشکیل مجلس هفتم وهشتم باهمـین نوع نظارت ونیزتائیدصلاحیت فقط چهارکاندید،برای ریـاست جمـهوری دوره دهم،وهمچنین تشکیک درتعداد انتخابات 22خرداد88،که بـه اعتراض گسترده نامزدهاوبخشی ازمردم انجامـید،بازتاب«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی شورای نگهبان»است!
آری«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»حق استیضاح حاکمـیت را از ملت گرفت.
امام خمـینی درمـیان اعضای هیأت دولت،شورای نگهبان،شورای عالی قضائی جامعه روحانیت مبارز،جامعه مدرسین فرماندهان نیروهای سه گانـه و …درتاریخ 21/4/62،هشدارداد:
«لکن ما بایدازخودمان شروع کنیم.اگرماخودمان را اصلاح کنیم قهرا آن مقصدی کـه ما داریم،دردنیـا هم صدورپیدا مـی کند…اگرخدای نخواسته هواهای نفسانی مان اسباب این بشود کـه گله ها وشکایتها،به مخالفت هابرسدآن روزی هست که عزای همـه کشوررابایدبگیریم و گناهش گردن ماست کـه نفسانیت خودمان رازیرپا نگذاشتیم».
چنین شدکه بعد از انتخابات 22 خرداد 88،برای«جمـهوریت»نظام عزاداری شدوهرنوع مخالفت واعتراضی بـه استنادآنکه بانیروهای بیگانـه درارتباط هست سرکوب گردیدوبه استناداینکه چون آیت الله درنمازجمعه گفته است:«جمـهوری اسلامـی بـه آرای مردم خیـانت نمـی کند،پس بایدبدون قیدوشرط و«چون وچرا»آنرا پذیرفت؛درغیراین صورت هرنوع عالعمل،مخالفت واعتراض، محکوم بوده وعواقبی نیزدرپی خواهدداشت»!؟…
امارهبرنخست انقلاب ایران وبنیـانگذار ج.ا.ا.،یعنی امام خمـینی چنین عقیده ای نداشت.
ایشان درپاسخ بـه سخنان آیت الله درنمازجمعه ودرمنصب ریـاست جمـهوری گفت: «نبایدماهاگمان کنیم کـه هرچه مـی گوئیم و مـی کنیمـی راحق اشکال نیست. اشکال بلکه تخطئه یک هدیـه الهی است». 30خرداد1388
جمـهوری بر باد رفته(4)
اسلام آمریکایی،اسلام ناب محمدی!
دو اصطلاح کـه از سوی امام خمـینی رهبر وبنیـانگذار جمـهوری اسلامـی ایران بعد از پیروزی انقلاب 22 بهمن 57 مطرح شد.
اصطلاح «اسلام آمریکایی» پیش از این،سالهاپیش،از سوی«سید قطب» از رهبران « اخوان المسلمـین» مطرح شده بود.او بـه همـین جرم اعدام شد.
امااصطلاح«اسلام ناب محمدی(ص)»که از سوی رهبر انقلاب ایران (امام خمـینی) مطرح شد، مفهومـی گنگ داشت؛و دراجرا بـه موانع برخورد کرد!
وقتی انقلاب 22 بهمن 57 پیروز شد،برای تغییر رژیم سلطنتی بـه جمـهوری اسلامـی رفراندوم شد،مباحثی پیرامون ماهیت «اسلامـی» بودن «جمـهوری» مطرح شد:
«استاد!این روزها بانزدیک شدن زمان برگزاری رفراندوم مسائل عقیدتی وایدئولوژیکی بسیـاری،بخصوص درون مـیان روشنفکران مطرح شده است…به عنوان اولین سؤال،من از مفهوم جمـهوری اسلامـی شروع مـی کنم کـه بزعم بسیـاری مفهومـی گنگ و مبهم است.زیرا جمـهوری بـه معنای قرار داشتن حق حاکمـیت درون دست خود مردم وبه معنای حکومت عامـه مردم است. حالا آنکه قید اسلامـی این اطلاق رامحدود و مُقیّد مـی کند وبه این ترتیب بـه نظر مـی رسد کـه مفهوم جمـهوری اسلامـی درون تعارض باموازین دمکراسی ودر تعارض با مفهوم جمـهوری بـه معنای عام آن باشد.این هست که مـی پرسیم شما چه تعریفی از جمـهوری اسلامـی ارائه مـی دهید؟
استاد مطهری: احتیـاج زیـادی بـه تعریف ندارد.جمـهوری اسلامـی از دو کلمـه مرکب شده است،کلمـه جمـهوری وکلمـه اسلامـی.
کلمـه جمـهوری، شکل حکومت پیشنـهاد شده را مشخص مـی کند و کلمـه اسلامـی محتوای آنرا.مـی دانیم کـه حکومتهای دنیـا درگذشته وچه درحال حاضر شکلهای مختلفی داشته اند از قبیل حکومت فردی موروثی کـه نام آن سلطنت وپادشاهی هست یـاحکومت حکیمان، متخصصان،فیلسوفان و نخبگان کـه اریستوکراسی نامـیده مـی شودویـا حکومت منتفذان،سرمایـه داران و قس علیـهذا.
یکی از این حکومتها، حکومت عامـه مردم هست یعنی حکومتی کـه در آن حق انتخاب باهمـه مردم است، قطع نظرازاینکه مردیـازن، سفید یـا سیـاه،دارای این عقیده یـا آن عقیده باشند.در اینجافقط شرط بلوغ سنی ورشدعقلی معتبر است.ونـه چیز دیگر.بعلاوه این حکومت حکومتی موقت است.یعنی هرچندسال یکبار بایدتجدیدشود…
واماکلمـه اسلامـی همانطورکه گفتم محتوای این حکومت رابیـان مـی کند. یعنی پشنـهاد مـی کندکه حکومت بااصول ومقررات اسلامـی اداره شود ودر مداراصول اسلامـی حرکت کند…به این ترتیب جمـهوری اسلامـی یعنی حکومتی کـه شکل آن،انتخاب رئیس حکومت ازسوی عامـه مردم هست برای مدت موقت ومحتوای آنـهم اسلامـی است».
پس ازپیروزی انقلاب،اسلام در«جمـهوری اسلامـی»به«اسلام آمریکایی واسلام ناب محمدی»مرزبندی وتقسیم شد.وهمان نیزموردمناقشـه و منازعه شدید قرارگرفت.
وجمـهوری اسلامـی برهرموضوع مدنی نیزرنگ دین زد!مثلا:درهر حکومت باهرنوع محتوای ایدئولوژیکی بعضی مسائل یک حُکم دارد؛ امادرجمـهوری اسلامـی ایران آنرا بـه رنگ حکم دینی درآورند!مثل عنوان عبورازچراغ قرمزحرام است؛یـا حضوردر انتخابات یک تکلیف شرعی هست وقس علیـهذا…این شیوه نگاه بـه حکومت ومردم تاآنجا پیش رفت کـه در همـه زوایـای شخصی وخصوصی مردم دخالت کرده و به استناد آن کـه مردم نباید ایمانشان متزلزل شود،وارد عرصه زندگی خصوصی مردم شدند.
آیت الله ابوالقاسم خزعلی یکی از فقهای پیشین شورای نگهبان گفته بود:«مادرشورای نگهبان مواظب آن هستیم تاجوانان ماط جهنمنشوند»یعنی اینکه شوراینگهبان خود مسئول ایمان مردم مـی داند!
عنوان حکومت دینی یـاحکومت اسلامـی امری نوظهوردرجمـهوری اسلامـی نیست.درانقلاب مشروطیت نیزوقتی جدال مشروطه طلبانِ مشروعه خواه(طیف آیت الله شیخ فضل نوری)بامشروطه طلبانِ مشروطه طلب صورت گرفت،دعوابرسرنوع محتواوچگونگی اجرای محتوا بود.
همان زمان«آیت الله نائینی»دردفاع از«مشروطه»کتاب«تنبیـه الامـه وتنزیـه المله»رانوشت.
«حکومت دینی چگونـه هست وحکومت دیندار چیست؟
انقلاب اسلامـی درون ایران به منظور اعاده کدامـیک آمده است؟آیـا هدف از تشکیل جمـهوری اسلامـی تحکیم حکومت دینی هست یـا پایـه گذاری یک حکومت دیندار؟
برای تبیین و شناخت از این دو عنوان حتما تعریفی دقیق از دین ارائه دهیم:
دیندار ودینی بودن درون انسان یک امر فطری است.آدمـی فطرتا یک موجودی دیندار مـی باشد. اما برداشتهای انسانی از دین باعث گونَه گونی تلقّی های دینی شده است.
اما دین چه مـی خواهد وچه مـی گوید.سؤالی هست که پاسخی طولانی دارد.
آیـادین همان آداب وعقاید مذهبی هست که از جانب خداوند از طریق انبیـاء ائمـه،علمای دینی واندیشـه های متبلور ازآنان بما رسیده هست و یـادین-که آنرا فطری مـی دانیم-فراتر از این بوده وگُستره اش همـه چیز است؟
استاد شـهید مرتضی مطهری مـی گوید:«هر چه عدالت هست همان دین مـی باشد«ایشان درون کتاب«مبانی اقتصاداسلامـی»مـی نویسد:«نـه این هست که آنچه دین گفت عدل است؛بلکه آنچه عدل هست دین است».ودر ادامـه مطلب آورده است:مقدس مآبی اقتضاء مـی کند کـه بگوئیم دین مقیـاس عدالت است. اما اینطورنیست».بنابراین هر چه بـه عدالت منجر شود، سخن دین است.
دین درکشورماخودمان-اسلام وتشیع-دارای فرهنگی عمـیق وریشـه ای است.البته این تعلقات درطول سالیـان دستخوش تغییرات ثانوی و ماهوی هم شده است! از اسلام درون ایران قرائت های مختلفی وجود داشته ووجودخواهد داشت والبته این امر بـه کل جهان اسلام هم تعمـیم مـی یـابد.اگربحث تاریخی آنراورق بزنیم تفکراخباریون درون کنارعقلیون ونیزتاریخچه حوزه های علمـیه دینی نمایـانگر آن هست که ازشیعه و اسلام قرائت های متفاوت وبعضا متضادی هم متبادر شده است.
ملت ما توانست با رهبری کم نظیر حضرت امام (ره)نظام چند صدساله استبداد را از روند اجرایی کشور بزداید ویک حکومت اسلامـی را بعد از 14 قرن از تولد اسلام دوباره بنیـان نـهد.سؤال این است:آیـا با توجه بـه اینـهمـه قرائتی کـه از اسلام هست، مـی توان حکومت اسلامـی را برپاساخت؟وآنرااجراءو پیـاده کرد؟کدام قرائت ازاسلام راباید حاکمـیت بخشید؟
مشکلات فعلی ما درارائه اسلام وحکومت دینی ناشی ازهمـین امر است!»
«درجامعه ما،آزادی ودمکراسی ازجاده دین عبور مـی کند.استبدادو دیکتاتوری نیز ازهمـین جا مـی گذرد. درک مستبدانـه ازدین،نظام مستبدانـه ودرک غیر مستبدانـه ازدین، نظام غیر مستبدانـه پدیدمـی آید»
31خرداد 1388
جمـهوری برباد رفته(5)
درک مستبدانـه ازدین نظام مستبدانـه بـه همراه داردوراه دیکتاتوری و استبدادرا هموار مـی سازد.
استنباط مستبدانـه ازدین بـه شرایط متعددی بستگی داردو مـهم ترین آن، چگونگی شکل گیری تربیتی است.وشاخصه مـهم آن،عدم تزکیـه و نفاق است:«تاتزکیـه نشده اید قدرت به منظور شما خطرناک است»
وقتی چنین اندیشـه ای بتواند اعمال قدرت کند،حق انتخاب راازفرد مـی گیرد:
«دیکتاتوری وآزادی ازاینجاناشی نمـی شود کـه یک مکتب خود را حق مـی شمارد یـاناحق؛بلکه ازاینجاناشی مـی شود کـه آیـا حق انتخاب رابرای دیگران قائل هست یـا قائل نیست؟»
حق انتخاب کـه سلب شود،آزادی سلب مـی شود؛آزادی کـه سلب شد،نان قطع مـی شود:
«آنکه آزادی ات رامـی دزد،نانت را دزدیده است»
نان انسان کـه قطع شود،معیشت اقتصادی،انسان را محتاج مـی کند.به استضعاف اقتصادی منجر مـی شود.استضعاف اقتصادی منجر بـه استضعاف فکری مـی شود؛وچنین انسانـهایی بـه لحاظ اندیشـه وقوه تفکر و اراده درانتخاب،مسلول ومعلول هستند:
«لا معاش له لا معادله»:«آنکهمعیشت اقتصادی اش معیوب است،ایمانش را هم بـه سختی حفظ مـی کند وازدست مـی دهد».آدم بی ایمان هرکاری مـی کند. کاری ازآدم علیل ساخته نیست؛چون نیـازمند است.
ازهمـین مسیردیکتاتوری واردخواهد شد،رشدکرده وتقویت مـی شود. دیکتاتورها فقط باوجودانسانـهای علیل ونیـازمند، قوی وقدرتمند هستند؛وجودشان باوجودآنـهاگره مـی خورد.
قرآن مـی گوید:«قالت اناالملوک اذا دخلوا قریـه افسدواها وجعلوا اعزه اهلهااذله وکذالک یفعلون:ستمگران ودیکتاتورهاوقتی بـه جایی وارد شوندوزعامت وقدرت رادراختیـاربگیرند،فساد راباخودخواهندآورد،در آنزمان انسانـهای وارسته ذلیل شده وآدمـهای دون وپست شأن ومقام پیدا مـی کنند»
قاعدین برمجاهدین ترجیح داده مـی شود؛وکسانی کـه برای پیروزی انقلاب وتشکیل وتأسیس«جمـهوری»یک روزراهم سختی شکنجه و زندان ورنج و دردبدری و …راتحمل نکرده ویـادائم درعافیت دائم بسر اند،اینک برافرادی کـه بامجاهدت ورنج تحمل ناپذیر خود «سلطنت استبدادی»راشکستند،ترجیح داده مـی شود؛چون با افکار آنـها همخوانی داشته ونزدیک است!
آنـهامردم رارعیت خودکرده وبااستراتژی«صدقه پروری»سعی درجذب آراء استضعاف شدگان دارند؛به خودحق مـی دهندکه درمقام قدرت، مخالفین خویش را«خش وخاشاک»معرفی کنند، وآنـهایی راکه باآنان نیستند،درهرشأن و مقام و منزلت اجتماعی کـه باشند،به زندان بیـافکنند.
حقیقت جعل شده ونعل وارونـه زده مـی شود؛حق چون وچراگرفتهمـی شود:
«شاه گناهش همـین بودکه مـی گفت آنچه من مـی گویم،نـه آنچه ملت مـی خواهد.امروزهراین منش راتکرارکند،کاری مطرودومحکوم راانجام داده است».
«من بـه جوانان وطرفداران اسلام هشدارمـی دهم کـه خیـال نکنندراه حفظ معتقدات اسلامـی جلوگیری ازابراز عقیده دیگران است.ازاسلامفقط بایک نیرومـی شودپاسداری کردوآن علم هست وآزادی بـه افکارمخالف ومواجهه صریح وروشن باآنـها».
جمـهوری اسلامـی درپیچ وخَم «اسلام آمریکایی واسلام ناب محمدی» تاب برمـی دارد!تاجایی کـه علاوه برسخنان متناقض ازسوی نظریـه پردازان آن،امام خمـینی را نیز درچَنبره آن گرفتار مـی سازد؛ومصلحت اندیشی بدست مصلحت اندیشان مـی افتد:
«جمـهوری«مصلحت اندیشان»…
اول تیر1388
جمـهوری بر باد رفته(6)
پس ازسقوط سلطنت درایران،محتوای«جمـهوری»،«اسلامـی»عنوان شد. این اسلام،«اسلام ناب محمدی»توصیف شد.مشخصه وویژگی خاص و مـهم این اسلام،نظریـه«ولایت فقیـه»است!
برای اولین باردرتاریخ30ساله انقلاب،ودرمخالفت بااظهارات آیت الله خامنـه ای(ولایت مطلقه فقیـه)که درسخنان نمازجمعه خودازرهبران سیـاسی ودرواقع،ازنامزدهای اصلاحطلب،یعنی مـهندس مـیرحسین ومـهدی خواسته بودکه جلوی ادامـه تظاهرات خیـابانی را بگیرند،وگرنـه،مسئول عواقب آن خواهندبود،به صورتی علنی و فراگیر،وبرخلاف انتظار،وبه شکل رسمـی ومدنی،دریک اجتماع مـیلیونی وعمومـی،تظاهراتی همراه باسخنرانی مـیرحسین ،پس از بیـانات ایشان انجام شدکه چندکشته وزخمـی نیزداشت!
رهبرجمـهوری اسلامـی ایران هم چنین درخطبه های نمازجمعه خود،«احمدی نژاد»(که سوابق ویژه ای چه درقبل وچه دربعدازانقلاب ندارد)رابه آقایـان«هاشمـی رفسنجانی»،«مـهدی »،«مـیرحسین »،«مجمع روحانیون مبارز»،وبرخی نُخبه گان مذهبی،سیـاسی، علمـی،فرهنگی وهنری کشورونیزبخشی ازافکارعمومـی مردم ایران وجهان ترجیح داد.زیرا «احمدی نژاد»همان رئیس جمـهوری این قانون اساسی هست وکاملا«ذوب درون ولایت فقیـه»؛ و اینکه «دوپادشاه درون یک اقلیم نمـی گنجد»!
«نداآقاسلطان»دانشجوی فلسفه،یکی ازصدهامعترض وازجمله افکارعمومـی بودکه بـه ضرب گلوله ای کشته شد.
«عطاءالله مـهاجرانی»دروبلاگ خودنوشت:«آیت الله شیوه «نَصَربالرُّعب»را درپیش گرفته است».
ده سال پیش امام خمـینی درجمع علمای غرب تهران درتاریخ 30/7/1358درتوصیف ولایت فقیـه گفت:«شماازولایت فقیـه نترسید، فقیـه نمـی خواهدبه مردم زورگویی کند،اگریک فقیـهی بخواهدزور گویی کنداین فقیـه دیگرولایت ندارد،اسلام است،دراسلام قانون حکومت مـی کند،پیغمبراکرم(ص) هم تابع قانون بود،قانون الهی،نمـی توانست تخلف د.ولایت فقیـه ولایت براموراست کـه نگذارداین امورازمجاری خودش بیرون برود؛ نظارت کندبرمجلس،بررئیس جمـهورکه مبادایک پای خطائی بر دارد، نظارت کندبرنخست وزیرکه مبادایک کارخطائی د.نظارت کند بر همـه دستگاهها،برارتش کـه مبادایک کارخلافی د،جلوی دیکتاتوری را مامـی خواهیم بگیریم، نمـی خواهیم دیکتاتوری باشد، مـی خواهیم ضددیکتاتوری باشد،ولایت فقیـه ضددیکتاتوری هست نـه دیکتاتوری».
«ولایت فقیـه»چگونـه واردزندگی مردم ایران شد؟وچگونـه شعار «استقلال آزادی،جمـهوری اسلامـی»،با«ولایت فقیـه»(آنـهم مطلقه)گِره خورد،گِره ای کـه پس از30سال«گره کور»تمامـی مشکلات فعلی ایران عنوان مـی شود؟!
مسأله«ولایت فقیـه»درپیش نویس قانون اساسی سال 1358،یعنی«اصل سوم»،درج نشده بود؛امادربحث های خصوصی وتخصصی کـه در «مجلس خبرگان قانون اساسی اول»،حادث مـی شود«اصل سوم»به«اصل پنجم»تغییریـافته و«اصل«ولایت فقیـه»درآن درج وسپس تصویب و در بازنگری دوباره درسال1368توسط مجلس خبرگان دوم قانون اساسی ترمـیم وبااضافه قید«مطلقه»واختیـارات حداکثری به منظور ایشان، قدرتمندترومحتوای«جمـهوریتِ»،نظام«فَربه تر» مـی شود!
توافق بر«اصل پنجم»به دلیل بحثهای درونی مجلس خبرگان بوده است، لذادرجلسه علنی آن،فقط بایک مخالف ویک موافق،وعلیرغم مخالفت برخی مبنی براجماع وبحث بیشتر(که متن گفت وگوها را هم مردم بدانند)،وعدم موافقت باآن،این اصل بـه تصویب مـی رسد.
«رحمت الله مقدم مراغه ای» بـه عنوان تنـها مخالف گفت:«ما آذربایجانیـهایک ضرب المثلی داریم کـه وقتی بـه تُرکی مـی گوئیم خیلی دلنشین است،ولی نمـی دانم ترجمـه مـی شودچه اندازه اثردارد.مـی گوئیم دوست آن هست که وقتی پیش آمدی مـی شودبگوید«گفته بودم»امادشمن مـی گوید«مـی خواستم بگویم»…مطالبی کـه مـی گویم به منظور امروزنیست به منظور فرداهاست…جمـهوری اسلامـی ازدوکلمـه اسلام وجمـهوری تشکیل مـی شود کـه اسلام محتوااست.مااگراصول دین رادر قانون اساسی بیـاوریم خدمتی نکرده ایم. چون اصول اسلام پشتوانـه محکمتری ازقانون اساسی داردونبایدکاری کنیم کـه نیروی اسلام راکه اکنون دراوج هست وامـیددردلهابوجودآورده هست به صورت قوانینی کـه ممکن هست هر روزتغییرکنددرآوریم…بایداین مطلب راصریحا بـه ملت اعلان کنیم وتشکیل جلسات خصوصی هم ضرورت ندارد. درون جلسات عمومـی بحث کنیم وببینیم آیـاولایت فقیـه کـه ازنظراصل مورد قبول است،چطوربایدتنظیم شود؟ وقتی مـی گوئیم دراصل منظوراین هست که اسلام بایدحاکم باشدولی نبایداسلام رایک طبقه خاصی درون انحصار خود بگیرد،آن وقت ممکن هست اسلام ابزاری شود دردست قدرطلبان واین تصورحاصل شودکه مبارزه ای راهمـه ملت شروع کرده هست اما بعد از پیروزی عده ای مـی خواهندهمرزمان خودراکناربگذارند…امام(خمـینی)باهمـه قدرتی کـه دارندساده زندگی مـی کند،ساده صحبت مـی کند،ساده مردم رامـی پذیرد.ازکجامـی توانیم امـیدوار باشیم کـه درآینده نیز،رهبری این چنین داشته باشیم؟…».
آیت الله دکتر بهشتی تنـهاموافق گفت:«آقای مراغه ای صحیح مـی گوئیدکه اسلام هیچگونـه نیـازی بـه قانون اساسی ندارد،بله نظر شما قابل قبول است.ولی آنچه ماکردیم این نبودو آنچه مامـی کنیم این نیست…آیـااصل پنجم مـی خواهدبیـایدآزادیـهاراازبین ببرد؟مـی خواهد حکومت رادراختیـارقشرمعیّنی وطبقه معیّنی قرار بدهد؟ مثلامـی خواهد بگویدازاین بعد نخست وزیرورئیس جمـهور و وزراءهمـه بایدروحانی ومعمم باشند؟هرگز.(مکارم شیرازی:ولایت فقیـه را کاملا تفسیر کنیدتاابهامشان رفع شود)بنادارم واینکاررامـی کنم. مرکزثقل حکومت، حکومت ورهبری برعهده فقیـه.فقیـه یعنی چه؟یعنی اسلام شناس. مطلع، ورزیده،متخصص،…یعنی دانای اسلام، اسلام دان…یعنی فقیـهی کـه اعمالش،اخلاقش،رفتارش درهمـه شئون با عدل اسلامـی کـه عبارت هست ازعمل بـه تمام فرائض وواجبات و پرهیز و اجتناب ودوری ازهمـه محرمات،هماهنگ باشدونشانی اعتدال دررفتار او باشد…ما گفتیم مرکزثقل حکومت یک چنین فردی هست و گفتیم این فردچگونـه این مرکز ثقل رابدست مـی آوردوگفتیم کـه اکثریت مردم اورابه رهبری شناخته باشندوپذیرفته باشند… به منظور اینکه مامـی خواهیم نظامـی اجتماعی اسلامـی درآینده داشته باشیم. برادر، ،توکه انقلاب کردی،توکه فداکاری کردی،توکه فرزند و شوهر وبرادر و و همسرت راقربانی کردی،توکه زندان رفتی و زجرکشیدی،توکه تبعید شدی،توکه درتنگنابسربردی،توکه ازشرپلیس مزدوراستبدادو استعمارحتی یک شب درخانـه ات امنیت نداشتی وهر شب آماده بودی کـه فردایـاهمان شب درخانـه نباشی ازتو مـی پرسم مجلس خبرگان ازتو مـی پرسد،همـه این رنجها،وشکنجه هاراتحمل کردی کـه چه بدست بیـاوری؟ توخودت گفتی، با فریـاد گفتی، استقلال،آزادی،حکومت اسلامـی…».
2تیر 1388
جمـهوری بر باد رفته(7)
«…بسا درون اجرای سیـاستهای کلی نظام گِره کورهایی پدید آید کـه نیـاز بـه یک دستور قاطع مشکل گشا باشد ویـا درون مورد خاصی تحت شرایط خاص زمانی ومکانی نیـازبه یک حُکم موقت موسمـی مـهم باشد کـه عقل وعقلاء بـه ضرورت آن حکم مـی کنند-مانند بسیج عمومـی ملت- کـه قهرااین امور بـه تصدی ولی امرنافذ الکلمـه انجام مـی شود،زیرا بصیرت او نسبت بـه ملاکهای احکام شرع بیشتر هست که البته آنـهم–با توجه بـه سیـاستهای پیچیده دنیـای امروز حتما پس از م با متخصصین رشته های مربوطه انجام شود وتکروی جایز نیست».
وقتی مشاوران و چشم وگوشـهای رهبری نظام طبق این اظهارنظراز آقای خوئینی (مدیر مسئول روزنامـه سلام)که نقل کرده است:
«یک وقت خدمت مقام معظم رهبری بودم ایشان فرمودندیکی بـه من گفته این آقای به منظور ش عروسی گرفته وچه عروسی ای! ومـهریـه اش هم چنین وچنان بوده است؛گفتم آقای را مـی شناسم ومـی دانم کـه ایشان اصلا ندارد!؟»
یـااین سخن:
«اداره اموروسطورکلی جامعه درون اختیـاررهبر جامعه اسلامـی قرار دارد. درون صورتیکه مرجع تقلیددرمدیریت واداره کشورنقشی نداردوتنـها ضوابط الهی درزندگی شخصی افرادرا مشخص مـی کند…مرجع فقط قانون را بیـان مـی کندوتصمـیم گیری درمورد جامعه اسلامـی ارتباطی بـه مرجع ندارد».
برهمـین اساس،پس از30 سال مشاهده مـی کنیم با چنین چشم وگوشی وچنین مدیریتی کـه قراربودگِره کورنظام راحل و فصل کند،خودِگره کورمـی شود.
همـه این مسیرازآنجا آغاز شد کـه «اسلامـیت» نظام «جمـهوری» درون محدوده «شخص ولایت مطلقه فقیـه»تنظیم شدوقانون اساسی چه درون دوره اول وچه دربازنگری دوم،اساس وبُنیـانش برهمـین چارچوب استواروسپس تدوین وتصویب گردید.
سرانجامـی کـه مـهم ترین شخصیت سیـاسی و مذهبی انقلاب اسلامـی و اصلی ترین نظریـه پردازوتدوینگر موضوع«ولایت فقیـه»رابهموضعگیری واعتراض علیـه وضع موجود وادار مـی کند:
«اگرما-فرضا-ازنظرتئوری وبحث مدرسه ای،ولایت مطلقه فقیـه را–مطابق تفسیرآقایـان– بپذیریم ولی درمحیط وجوّ امروزکه مردم نوعا دارای رشدفکری وشعورسیـاسی مـی باشندوباجهان خارج ارتباط دارند و آزادی های سیـاسی کشورهای جهان رامشاهده مـی کنند،نادیده گرفتن آراء ونظریـات مردم وسَلب آزادی های سیـاسی ازآنان و اصرار بر ولایت مطلقه فقیـه ولزوم تسلیم همـه اقشاردربرابرنظریک فرد غیر معصوم جائزالخطا،موجب زدگی وعصیـان آنان مـی شودوازآن بـه استبداد تعبیرمـی شود؛وبرحسب منقول ازمرحوم آیت الله نائینی(ره) «استبداد دینی بدتر از استبدادسیـاسی است»…چنین نیست کـه ولی فقیـه ولایت بی حدوحصرداشته باشدبرجان و مال وناموس مردم.چنانچه درون تعبیرات گفته مـی شود،بلکه اومجری احکام ودستورات خدا ویـا ناظر بر اجرای آنـهامـی باشد،ودرشرایط استثنائی تصمـیم نـهایی بااوست،پس از م با متخصصین مربوطه.ولفظ«ولایت مطلقه»چون مُوَهِّم ولایت بی حدوحصراست لفظ خوبی نیست وبوی استبدادمـی دهد. خواه ولایت ازباب انتصاب باشد،یـاازراه انتخاب ویـاازراه حسبیـه و قدر متقیّن بودن او،وهرگزخداوندبرای فردغیرمعصوم جائزالخطاچنین ولایتی را قرارنمـی دهد.و مورد رضایت اوهم نیست».
شعار«مرگ برضد ولایت فقیـه»ازپیـامدهای تئوریزه وکانالیزه شدن اسلامـیت «جمـهوری»است.
«درک مستبدانـه»ازدین چنانچه تنـهایک اندیشـه باشد،درکنارش اندیشـه متفاوترازآنراهم دارد.همانطور کـه درباب«ولایت فقیـه»این تبادل اندیشـه همـیشـه بوده وهمـیشـه هم هست.اما وقتی درک واستنباط مستبدانـه ازدین با قدرت عجین شودوامکان عملیـاتی رابدست آورد،همان تعبیر «استبداد دینی»از «استبدادسیـاسی»بدتر هست رابه ذهن هر انسانی مُتبادر خواهد کرد:
«هرگزبین اسلام ودمکراسی درمقام قانونگذاری آشتی برقرار نخواهد شد».
اماهمـه مردم درابتدای انقلاب وبه هنگام آغازمراحل رفراندوم به منظور تغییرسلطنت به«جمـهوری اسلامـی» شنیدند وخواندندکه:
«ولایت فقیـه بـه این معنی نیست کـه فقیـه خوددررأس دولت قرار بگیرد، وعملاحکومت کند.نقش فقیـه دریک کشوراسلامـی،یعنی کشوری کـه در آن مردم،اسلام رابه عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته وبه آن ملتزم و متعهد هستند،نقش یک ایدئولوگ هست نـه نقش یک حاکم.وظیفه ایدئولوگ این هست که براجرای درست وصحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد،اوصلاحیت مجری قانون وکسی راکه مـی خواهدرئیس دولت بشود،موردنظارت وبررسی قرارمـی دهد.تصور مردم آنروز-دوره مشروطیت-ونیز مردم ما از ولایت فقیـه این نبود ونیست کـه فقها حکومت کنندواداره مملکت رابدست گیرند بلکه درطول قرون و اعصارتصور مردم از ولایت فقیـه این بوده کـه ازآنجاکه جامعه،یک جامعه اسلامـی هست ومردم وابسته بـه مکتباسلامند،صلاحیت هر حاکمـی ازاین نظرکه قابلیت اجرای قوانین ملی اسلامـی را دارد یـا نـه، حتما موردتصویب وتائید فقیـه قرارگیرد…اساسافقیـه راخودمردم انتخاب مـی کنندواین امرعین دمکراسی است.اگرانتخاب فقیـه انتصابی بود و هر فقهیی فقیـه بعدازخودراتعیین مـی کرد جا داشت کـه بگوئیم این امر، خلاف دمکراسی است.اما مرجع رابه عنوانی کـه دراین مکتب صاحب نظراست خودمردم انتخاب مـی کنند».
موضوع«ولایت فقیـه»ازهمان ابتدای تدوین وتصویب اصول قانون اساسی مسأله سازشد.ودراجرا باآنچه کـه ازآن تصور مـی شد،به تصدیق نرسید!
اولین شروع تنازع،بانخست وزیری محمد علی رجایی،ریـاست جمـهوری ابوالحسن بنی صدرورهبری امام خمـینی آغازشد.کمـیته و شورای حل اختلاف سابقه درون ابتدای تأسیس جمـهوری اسلامـی داشت.چون:«سه پادشاه دریک اقلیم نمـی گنجید»!
3تیر1388
جمـهوری بر باد رفته(8)
درک مستنبدانـه وغیرمستبدانـه ازدین وتجمـیع قدرت در«ولایت مطلقه فقیـه» درقانون اساسی اول ودوم،برای حفظ اسلامـیت «جمـهوری» درون «بازی سیـاست»،درعرصه حاکمـیت وعملیـاتی شدن آن،سرانجامـی جز «حذف سیـاسی» رقیب درون پی نداشت!
«سیدحسن مدرس»گفته است:«دین ماعین سیـاست ما،وسیـاست ما عین دیـانت مااست».آنانی کـه از دین و ازاسلام و ولایت فقیـه وحکومت اسلامـی استنباطی جَزمـی و مستنبدانـه داشتندبه این نتیجه رسیدندکه دخالت درسیـاست فقط حق مجتهدین وروحانیون است.چون سیـاست امری هست تخصصی وکاملا دینی:
«سیـاست،حکومت ووولایت درشأن روحانیت جامع الشرایط هست و درون زمانی کـه فقیـه جامع الشرایط ورهبرنظام اسلاسی وجوددارد،بقیـه حق دخالت درمسائل حکومکتی را ندارند».
یـا گفته شد:
«اگر بخواهیم سیـاستهایی کـه به مصلحت مردم،محرومـین،ونظام اسلامـی هست همچنان با قدرت دنبال شود،حداقل تا50سال آینده بایدمدیریت سیـاسی،اجرایی،تقیینی ودستگاه قضائی حتماباعالمان اسلامـی باشد».
چنین اعتقادی ازدین سعی مـی نمودبه وسیله ابزارهای قانونی کـه بدست مـی آورد،پایـه های آنچه کـه ازیک حکومت اسلامـی را تصور مـی کرد، بـه منصه ظهور برساند:
«مواظب باشیدگولتان نزنند،پذیرفتن اسلام باپذیرفتن دمکراسی درون قانونگذاری بـه هیچ وجه سازگاز نیست».
اماحداقل تازمان زنده بودن امام خمـینی چنین تصوری بـه تصدیق نرسید وسرعت کودتای خزنده کُند بود:
«همانطورکه درصدهاسال توطئه شان این بودکه بایدروحانیون ومذهب از سیـاست جداباشدواستفاده های زیـاددوماضررهای زیـادازاین بردیم، الان هم گرفتارضررهای اوهستیم،حالا دیدنداین شکست خورد، یک نقشـه دیگرکشیدندوآن این هست که انتخابات حق مجتهدین است،انتخابات یـاددخالت درسیـاست حق مجتهدین است.مردم بیدارباشیدتوجه کنیداینـهابا توطئه هایـایشان مـی خواهنداین کارراانجام دهند…آنوقت شیطنت این بودکه سیـاست از مذهب خارج هست وبسیـارضرربه مازدند…این مطلب شکست خورده حالامـی گویند کـه سیـاست حق مجتهدین است.یعنی درامورسیـاسی درایران پانصد نفر دخالت کنند،باقی شان بروندسرتاغ کارشان.یعنی مردم بروندسراغ کارشان. هیچ کاربه مسائل اجتماعی نداشته باشندو چند نفر پیرمردمرد ملا بیـاینددخالت کننند…».
باعملیـاتی شدن«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»توسط شورای نگهبان تئوری«سیـاست وحکومت شأن روحانیت هست وکسی راحق دخالت درآن نیست»به اجراءگذاشته شد.
«مردمـی بودن حکومت بادخالتهای شورای نگهبان درانتخاباتبسیـار کم رنگ مـی شودومردم را ازشرکت درانتخابات دلسردمـی کند … اگردرانتخاب خُبرگان مردم بـه طبع خوراد مورد شناخت و اعتماد خود را انتخاب مـی د انتخاب مردمـی بود.ولی باوضع دخالت شورای نگهبان کـه ممکن هست جناحی عمل کنندوخودشان نیز از طرف ولی فقیـه موجودمنصوب مـی باشند،اطمـینان بـه آزادی ومردمـی بودن آن بسیـارکم مـی شود.وازآن مـهمتر ومشکلتر اینکه انتخاب خُبرگان گرفتاریک دورباطلی است،زیراشورای نگهبان منتخب رهبر هست پس بادخالت این شورادرامرخُبرگان رهبری درحقیقت رهبرازناحیـه خودرهبر مُعیَّن مـی شود،پس به منظور رفع این محذورلازم هست نظارت استصوابی شورای نگهبان بـه طورکلی لغوشود،وصلاحیت علمـی وعدالت کاندیداهادرخُبرگان نیزازناحیـه حوزه های علمـیه و مراجع تقلیداحرازوتأئیدشودوشورای نگهبان درآن نقشی نداشته باشد».
بامرورایـام«ولایت فقیـه»مترادف با خدا، دین، پیـامبر(ص) و ائمـه(ع) توصیف؛ وبرای مخالفین آن شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیـه»داده شد:
«اگرکسی درایمان خودنسبت بـه ولایت فقیـه شک کندبایدبه ایمانش نسبت بـه پیـامبرهم شک داشته باشد».
فاصله ومرز بین دیکتاتوری وپیـامبری دردرک مستبدانـه ازدین ودرک مترقیـانـه ازدین بـه اندازه باریکی یک «مو» است:
«رهبری باسیـادت وآقایی وسرپرستی ونگهبانی فرق دارد.این،دوبینش سیـاسی مختلف هست که درطول تاریخ وجودداشته هست ودارد.بینشی طرفدارنگهبانی وحفظ واداره جامعه و افراد هست وحاکم را مدیرمـی داند و بیشنی کـه معتقدبه تکامل بخشیدن وپپشرفت وترقی جامعه و فرد هست وبه دلیل همـین دو بینش هست که دواصطلاح سیـاست و پُلتیک بوجود آمده است. پُلتیک بـه معنای شـهروشـهر را اداره مـی کندو حکومت مملکت را.سیـاست ازحکومت مفهومـی دیگردارد؛عمل حکومت دراینجا اداره نیست.نگهداری مردم نیست کـه احساس خویشی و راحتی وآزادی مطلق فردی داشته باشند.هم چنین سیـاست هدفش تحقق تمام حقوق فردی درون جامعه نیست.بلکه تکامل وتربیت آنـهاست.بلکه تکامل و تربیت آنـهاست.این هست که سیـاست بازگوی طرزفکرماست…کلمـه سیـاست درلغت بـه معنای تربیت است.مسأله رهبری هم باسیـاست انسان مطرح هست نـه سیـادت بر انسان!مفهوم سیـاست کـه براساس رهبری وتربیت جامعه وتغییرطرزتفکروروح و اخلاق افرادانسان هست به همان اندازه کـه ازمفهوم پُلتیک مترقی تر هست بیشتراز آن قابل سوء استفاده است.چون ظاهرا شبیـه استبداد است.و بـه تعبیردرست تر،استبدادشبیـه بـه آن.یعنی دیکتاتوری راحت تر مـی تواندعمل خودرابه معنی رهبری«یـاتربیت»جامعه توجیـه کندواین هست که دریونان، رم و غرب امروز کـه بر اساس بینش پُلتیک بـه فلسفه حکومت مـی نگرند،دمکراسی پدیده آمده باآن سازگار است. ودرشرق دو جلوه متناقض ولی بـه ظاهرمتشابه یکی دیکتاتوری ودیگری پیـامبری!».
4تیر1388
جمـهوری بر باد رفته(9)
«ولایت مطلقه فقیـه» این سه کلمـه محتوای«جمـهوریت» شد.«جمـهوری اسلامـی»، همان «جمـهوری ولایت فقیـه» تعریف شد.
ولایت فقیـه«رُحماء بینـهم» هست یـا آنکه «اشداء بَینـهم» شد؟!
ببینیم بعد ازانحلال حاکمـیت سلطنتی درایران، یعنی حکومت فرد بر ملت (خدا،شاه، مـیهن) و تأسیس «جمـهوری» با محتوای «اسلامـی»یعنی: «جمـهوری اسلامـی»،که اسلامِ آن نیزازراه ومسیری هست که ولایت فقیـه تعیین مـی کندوهمان نیزمحتوای«جمـهوری»است،چگونـه آمد وچگونـه شد؟:
«بنده این مطالبی راکه عرض مـی کنم به منظور تاریخ هست ومـی دانم کـه حالامؤثرنخواهد بود.ولی ان شاءالله روزی نوه آقای بهشتی مـی آید مجلس وسراغ کتابخانـه رامـی گیردوبعد مـی رودآنجاوصورت جلسات را مـی خواندوبعدقضاوت مـی کند.(ربانی املشی:بفرمائیدنوه همـه، اختصاص بـه شخص خاصی ندارد)بنده هم مـیمـیرَم وآقایـان هم همـه خواهند مُرد؛ ولی ان شاءالله ایران زنده مـی ماند واسلام باقی مـی ماند. ولی همـه ماخواهیم مُرد.لیکن آن روحی کـه انتظاربود ازاین مجلس چون این ساختمانی کـه اینجا ملاحظه مـی فرمائیدصحنـه های عجیب و غریبی دیده است؛ولی همـه گذشته،مطلبی کـه راجع بـه این اصل بنده خواستم عرض کنم اینست کـه ماآمده ایم یک ابداع جدیدی کهمـی خواهد بشودبنده این راصریحا عرض مـی کنم کـه تاحالادرتشیّع سابقه نداشته مامـی خواهیم بـه دست یک هیأتی یعنی شورای نگهبان بدهیم.عرض کردم مسأله امروزحل هست تا امام باقیست این مسأله حل هست واینکه عرض مـی کنم به منظور تاریخ صحبت مـی کنم…(کرمـی: بگذارآن موقع بیـاصحبت کن).نائب رئیس(آیت الله بهشتی):آقای کرمـی اجازه بدهیدایشان آزادانـه صحبت کنند. بفرمائیدآقای مراغه ای.
مقدمـه مراغه ای:…این امانتی هست که بـه ماسپرده شده هست این اختیـارات بـه شورای نگهبان بـه عقیده بنده صحیح نیست…بنده مـیگویم چنین شورایی کـه مـی خواهدمقررات مربوط بـه مجلس خُبرگان(رهبری)وانتخاباتش وهمـه چیزش راتعیین کندآیـا چنین چیزی راصحیح مـی دانید؟خداشاهداست صحیح نیست…(کرمـی:آقای بهشتی یـاجواب بدهیدیـامامـی آئیم جواب مـی دهیم)…مقدم مراغه ای:.. دومطلب هست که هراصلی بعدازاین دوبعدا بیـاید بنده این راپیش بینی کردم و حضورابه آقایـان گفتم کـه ازاین بـه بعداین دو درحال تصادم هستند وآن مسأله حاکمـیت ملت و مسأله ولایت فقیـه هست که این را که تا پیش خودمان حل نکنیم وخداشاهداست کـه هنوزحل نشده هست …نـه به منظور آقایـان حل شده ونـه به منظور مردم ایران حل شده وماداریم یک چیزی را اینجامـی گذرانیم کـه ابهام درآن هست ولی من مـی خواهم یک چیزروشنی باشد…من واگذاری چنین اختیـارات رابه اولین شورای نگهبان مصلحت نمـی دانم شایدبهترباشدبه اولین مجلس منتخب واگذار شود…».
« تبریزی»:این اصل 85(همان اصل 108)از اول تاآخرش کـه در واقع تتمـه اصل 84(اصل 107)است،غیرازیک جمله ویک تمته بقیـه همان هست که آقایـان دررساله های خودشان نوشته اندحالامن تعجب مـی کنم چطور آدم این مسائل بـه اصطلاح پیش پاافتاده دررساله های عملیـه رانتواندتصورد.ولایت فقیـه ورهبری یک فردیـا رهبر بـه عنوان شورایی یکی ازضروریـات مذهب است.روزجمعه گذشته درون محضر امام بودم،پاسداران منطقه شش آمده بودندمحضر شان،آنجاصحبت برایشان فرمودند؛جمله ای کـه فرمودندمن یـادداشت کردم کـه عین جمله شان را بگویم.ایشان فرمودند:«کسی اگر بگوید اسلام منـهای ولایت فقیـه معنایش این هست که تابه حال اسلام راتجزیـه وتحلیل نکرده هست ومعنای اسلام رانفهیمده است»بعد فرمودند اینقدر تقلید از غرب نکنیدواسم کلمـه خبرگان راهم آوردن وگفتندحتی اینـهاکه درون مجلس خبرگان هستندآنـهانبایداینقدرتقلیدازغرب وشرق ند چرا اصالت خودشان رابایدازدست بدهند. این مطلب را صراحتا فرمودند و نوارش هم موجوداست که«کسی کـه مخالف ولایت فقیـه است، مخالف اسلام هست»وبه نظر من ازربقه اسلام خارج است.این یک مطلب راجع بـه اصل ولایت فقیـه.حالابنده اول راجع بـه این اصل صحبت مـی کنم وبعدجواب فرمایشات برادرم آقای مقدم مراغه ای را عرض مـی کنم….اگر این ولایت فقیـه کـه درقسمت اول اصل 85(اصل 108)مثل بـه اصطلاح رهبری امام خمـینیباشدعین معنایش حاکمـیت ملت است.حاکمـیت ملت مگرمعنایش این نیست کـه مستقلا حتما نظر و رأی بدهد؟مگرحاکمـیت ملت معنایش این نیست کـه من حتما در سرنوشت خودم استقلال رأی داشته باشم؟ببینیداین ملت درپیش چشم شما هست این مردم درپیش چشم شماهستند.اینـهاهمـه مـی گویندحزب فقط حزب الله،رهبر فقط روح الله؛این راخودشان قبول دارند بعد از پذیرش مردم کـه ولایت فقیـه ازنظراثبات دراصل پنجم هم بعد از پذیرش مردم اثباتاپذیرش مردم راپشتوانـه به منظور آن قراردادیم ونـه ما قرار دادیم بلکه خدا قرارداده هست لهذاحاکمـیت ملت عین ولایت فقیـه هست واگرقسمت دومش را بفرمائید،قسمت دوم کـه خبرگانی بیـایند ویکنفر کـه اوصاف ویژه وخاصی دارد از بین مراجع یـا بـه عنوان شورای رهبری انتخاب کننداین کارباحاکمـیت ملی کجایش مخالف است؟…نمـی خواهم بگویم جناب آقای مقدم مراغه ای عمدا مخالفت مـی کنند به منظور اینکه این خلاف شرع هست که درباره ایشان بگویم ولی ازایشان خواهش مـی کنم این مسائل راکه جنبه تخصصی دارد مثل مسأله ولایت فقیـه کـه بعد از غیبت کبرای امام زمان(ع)به اصطلاح اسلام شاهنشاهی بـه من و شما معرفی د و حالا ما از اسلام فقط اسلام شاهنشاهی را مـی دانیم،در این مسائل کـه مسأله تخصصی هست اگر برادران محترم یک مقدار مطالعه بیشتر داشته باشند مـی فهمندکه جریـان امرچیست ودیگر بیجا مخالفت نمـی کنند.پس بنابراین نـه این اصل باحاکمـیت ملت مخالفت داردو نـه خلاف شرع هست ونـه مخالف حقوق حقه مردم هست واینکه بـه عهده قانون گذاشته هست که شورای نگهبان وآن شش نفر، علتش این هست که مادیدیم بهتربن مرجع به منظور تعیین خُبره وبرای تعیین تعدادخُبره وکیفیت انتخاب همان شش نفر نواب امام زمان هستندکه دررأس مجلس شورای ملی هستند و باید از نظر تطبیق قانون باشرع آنـهاآنـهانظارت داشته باشند،به این جهت بـه عهده آنـها گذاشته شده هست که قانون نحوه تشکیل مجلس خبرگان (رهبری) را معین مـی کند بعد ملت آنـها را انتخاب مـی کندواین عین حاکمـیت ملت هست نـه اینکه مخالف حاکمـیت ملت این عرض من بود».
«اینک ما بـه یُمن انقلاب اسلامـی ایران،مشتاقانـه درانتظارتولدجامعه نوینی براساس ارزشـهای اسلامـی بسرمـی بریم؛سؤالات خاصی مناسب بااین مرحله مطرح شده اند.طراحان این سؤالات گوناگونند؛هم دوستان؛ وهم دشمنان این سؤالات راازدو موضع ودیدگاه متفاوت بـه مـیدان آورده اند.سؤالات چنین اند:رابطه علمای دین کـه رهبری اعظم این انقلاب رادردست دارندباآینده این انقلاب چگونـه خواهد بود؟ آیـا پدیده ای بنام«دیکتاتوری روحانیت»درپیش است؟ چراشورای انقلاب صفت اسلامـی رابدنبال خودمـی کشد؟وقتی مردم هنوی دانند جمـهوری اسلامـی چیست،چرارهبری انقلاب آن رااعلام مـی کند؟ وقتی جزئیـات جمـهوری اسلامـی حتی بربسیـاری ازمتفکران مسلمان روشن نیست،آیـادعوت بـه جمـهوری اسلامـی دعوت مردم بـه مجهول مطلق نیست؟».
«رژیمـی کـه به جای رژیم ظالمانـه شاه خواهدنشست رژیم عادلانـه ای هست که شبیـه آن رژیم،دردمکراسی غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممکن هست دمکراسی مطلوب ما با دمکراسی هایی کـه درغرب هست مشابه باشد.اما آن دمکراسی ای کـه ما مـی خواهیم بوجود آوریم، درون غرب وجود ندارد.دمکراسی اسلام کاملتر ازدمکراسی غرب است».
7تیر1388
جمـهوری بربادرفته(10)
«جمـهوری اسلامـی به منظور مردم ایران یک تجربه کاملا جدید است.آری نسخه جمـهوری اسلامـی به منظور مردم ایران یک تجربه کاملا جدید است.اسلام اجتهاد دارد و اجتهاد یعنی آف. یعنی با الهام از اصول وارزشـهای پایـه ای،حال را دگرگون وآینده را ساختن.دو گروه حتمابایددرتفکرشان تجدیدنظرکنند.یکی ازآن گروه مسلمانان کـه تصورمـی کنند جمـهوری اسلامـی یک نسخه از پیش نوشته شده دارد و دیگری آن گروه کـه معتقدندتاجزئیـات یک سیستم حکومتی روشن نباشد نباید مردم را بدان دعوت کرد. بـه هردوگروه مـی گوئیم کـه توقع معلوم بودن جزئیـات یک سیستم حکومتی یک طرزتفکرتقلیدی است. اسلام مردم رابه آفرینندگی،یعنی اجتهاددعوت مـی کند».
جزئیـات حکومت جمـهوری اسلامـی حتی به منظور تئوریسن های آن نیز معلوم نبود؛چه رسد بـه مردم کوچه و بازار:
«ازکارهای پر زحمت ما این هست که با فقه مان کـه درمدرسه ها نوشته شده ودورازواقعیت زندگی هست کارکنیم وچنین فقهی بی نقص نیست؛ فقهی کـه حالا نوشته شود،در این قرن همراه حکومت نوشته شود این فقه مـی تواند فقه بسیـار محکمـی باشد».
«حکومت شرعی وعرفی»همـه سخن وهدف نمایندگان مجلس خبرگانقانون اساسی بود.
این«حکومت شرعی و عرفی» درشخص«فقیـه»که با«ولایت» اوبر«امت» ممکن بود،ابتداتصوروسپس بااصل«ولایت مطلقه فقیـه»در قانون اساسی متبلوروتصدیق شد!
و«ولایت فقیـه»راهمان «امام خمـینی»و«امام خمـینی»راهم همان«ولایت فقیـه»دانستند.آنان ایشان را مترادف باسلف وجانشین وی درآیندهتصورد:
«پیشوائی عبارت هست ازاعتقاد افراد انسانی بـه فردی کـه شایسته رهبری هست ومـی تواندآنان را از وضع بدی کـه دارندبه هدفی کـه آرزو مـی کنند،ببرد.وازاین جاست کـه افرادانسانی دریکدوره-یـایک سرزمـین- متوجه شخصیتی مـی شوند ودر آن شخصیت،هیأت قهرمان، یـارهبر سیـاسیشان رامـی یـابندومعتقد مـی شوندکه با توسل بـه او و پیروی از او مـی توانند بـه هدفشان برسند.در اینجا این رهبر،چه واقعاوحقیقتا حکومت وسرنوشت جامعه رابدست داشته باشدوچه نداشته باشد، قهرمان مورد اطاعت و اعتقاد گروهی از افراد انسانی است؛در اینجا قهرمان وپیشوا،اصولا نفس پیشوائی است. نفس ارتباطی هست که دیگران بااودارندوکیفیت نگاهشان بـه این شخص متضمن این معناست. این فرد عملا متعهد هست که این گروه را بـه آرزو و پیروزی مورد امـیدشان برساند.عملا قهرمان هست که پیشواست- پیشوای زندگی سیـاسی، پیشوای استقلال و پیشوای جامعه است- و مردم درهروضع و گرفتاری ای متوسل بـه اومـی شوندکه شایسته ترین افراداست.این قهرمان سیـاسی،قهرمان ملی،قهرمان نژادی،قهرمان مذهبی،قهرمان اجتماعی گروهی از جامعه است،که چه حکومت یـافته باشدوچه نباشد، چه سرنوشت مردم رابدست داشته باشد وچه نداشته باشد. هدفش بدست آوردن زمام سرنوشت مردم هست وگذردادنشان از وضع بدی کـه دارندبه وضع بهتری کـه آرزومـی کنند…».
و«امام خمـینی»دقیقا به منظور مردمـی کـه انقلاب د(اعم ازروشنفکر و بی سوادو…)،چنین شخصیتی تصورشد؛وآنگاه چنین ویژگی رادر «فقیـه»به عنوان جانشین خدا درون روی زمـین؛یعنی همان اصل«ولایت مطلقه فقیـه»که درون قانون اساسی دوم،همـه قدرت واختیـار رابه ایشان دادند،معنی ومفهوم شد!
سیدحسن آیت،(که زنده نماندتا ببیند بعدهاگفته اوکاملا عملیمـی شود)به هنگام بحث وبررسی اصل 109 قانون اساسی،مربوط بـه اختیـارات «ولایت فقیـه» گفت:
«توجه بفرمائیدزبان فارسی گاهی اوقات لطیفه های جالبی دارد.داستان معروف راشنیده ایدکه مـی گوید ازسطح زمـین تالب بام ازآن من،ازبام تابه ثریـا ازآن تو، ماآمدیم درمورد ولی امردرحدود شش روزیـا بیشتر بحث کردیم و سروصدا ایجاد شد،مقالات نوشته شد که تا اصلش بـه تصویب رسید اما حالا بـه اختیـارات کـه رسیده ایم درحقیقت هیچ…»
از نکات جالب و پیشینـه تاریخی چگونگی تصویب «اصل ولایت فقیـهواختیـاراتش»درقانون اساسی،و نیزتجارب بعدازتصویب،سوابق و پیشینـه سیـاسی،مذهبی وشخصیتی افراددربحث وجدلهای کلامـی پیرامون اصل ولایت فقیـه است.
دکتر شریعتی مـی گوید:
«یکی دیگرازاختلافات مـیان مسائلی کـه درزمـینـه های فلسفی وعلمـی مطرح مـی شود،باآنچه کـه درزمـینـه مسائل اجتماعی عنوان مـی گردد، این هست که:درعلم بایدبه گفته نگریست نـه گوینده؛درصورتیکه درون سیـاست بایدبه گوینده نگریست سپس بـه گفته!»
بنابراین با روانشناسی و روانشناختی ازاین افراد،به اضافه «قدرت اضافی داشتن»دراعمال عقیده،(که همواره تجربه نشان داده هست تجمـیع قدرت دریک فرد فسادآور است)،درنوع بیـان و فحوای کلام این افراد مشـهوراست.ووقتی بـه سیر تحول«اصل ولایت فقیـه درقانون اساسی»و نیزدرمرحله اجراء د این30 سال نگاه کنیم تفاوت (بعضافاحش)رادر مواضع قبلی و مواضع کنونی کلام و فعل آنـهارامـی توانیدبه سهولت تشخیص دهید؛که آیـااین مصلحت(تفاوت)مربوط به«آفرینندگی درون اجتهاداست»یـامربوط بـه «ویژگی شخصیتی» مشارالیـه…؟!
آیت الله مکارم شیرازی،درتاریخ 18مـهرماه 1358؛در زمان تصویب اصل 109،اختیـارات ولایت فقیـه گفت:
«من این اصل رایک اصل سرنوشت ساز مـی دانم.من فکرمـی کنم اگر این اصل بـه همـین صورت تصویب شودآینده قانون اساسی درخطر است.آینده انقلاب وآینده خون شـهیدان درخطراست.وچیزینمـی گذردکه فاتحه بقیـه اصول مفیدوسازنده این قانون نیزخوانده خواهدشد.به همـین دلیل سکوت راجایی بینم.عزیزان وسروران من،دلایل خودرامـی گویم و ازشما تقاتضا دارم این اصل را اصلاح کنیدو موردتجدید نظر قراردهید.امادلایل مخالفت من بااین بندپنچ چیزاست:
1-من بـه ولایت فقیـه روز اول رأی موافق دادم.الان هم مـی دهم وتا ابدرأی خواهم داد.ولی راه پیـاده ولایت فقیـه این نیست. هیچنمـی تواند بگویدبنده ولایت فقیـه را نمـی فهم.حدودسی سال هست درحوزه های علمـیه هستم وحدود دوازده سال هست که درحوزه علمـیه قم درس خارج یعنی دروس عالی مـی گویم. چندبارولایت فقیـه رادرس گفته ام،بنابراین ازولایت فقیـه حتماچیزی مـی فهم برهمـین اساس صریحامـی گو.یم ماازنظر اسلامـی،دو وظیفه درون این قانون اساسی داریم: اول اینکه قانونی برضد قوانین اسلام تصویب نشود.این هدف بحمدالله درون اصل شورای نگهبان بـه خوبی تأمـین شد…دوم اینکه:رئیس جمـهورکه دررأس تمام قدرتهای اجرایی قراردارداگر فقیـه ومجتهددر مسائل اسلامـی نیست حتما مأذون ازطرف فقیـه باشد.یعنی بـه عبارت کاملاروشن وقتی رئیس جمـهور رامردم انتخاب دورهبرپای آن صحه گذارد،بایدکارهای مملکت بـه دست اوسپرده شود.امااینکه رئیس جمـهورهم منتخب مردم وهم مورد قبول فقیـه ورهبرباشد… (جواد) فاتحی:آقا،ذات نایـافته ازهستی بخش- کی تواندکه شود هستی بخش؟نایب رئیس(دکتربهشتی):آقای فاتحی چهی بـه شمااجازه صحبت داد؟فاتحی:مامـی گوئیم شما فقیـه فرماندهی کل قوارا بـه رئیس جمـهورداده و اذن و امضاء نمود…نایب رئیس(دکتربهشتی):آقای فاتحی چهی بـه شما اجازه صحبت مـی دهد؟چرا نظم جلسه را رعایت نمـی کنید؟من بـه شما اخطار نظامنامـه ای مـی دهم.فاتحی:اگر او فرماندهی کل قوا نبود،چگونـه این قدرت رابه رئیس جمـهور مـی دهد کـه قدرت وحکومت را خدابه فقیـه داده،نـه مردم ونـه ما؛ ماازخودمان چیزی نمـی گوئیم.این خداست کـه این قدرت رابه فقیـه داده…آیت الله مکارم شیرازی:امااینکه رئیس جمـهورهم منتخب مردم وهم مورد قبول فقیـه ورهبر باشد بازهم کاردست اونباشد معنی ندارد…
2-تنظیم کنندگان این اصل درچهاردیواری جوکنونی قرارگرفته اند و خیـال مـی کنندهمـیشـه مرد بزرگی مانندآیت الله العظمـی امام خمـینی بر سرکاراست درحالی کـه شایدچندین قرن بگذردکه مردی با ویژگیـهاو صفات عالی اووشرایط زمانی ومکانی او پیدا شودکه بتوان همـه کارها رابدست اوسپرد. این یک استثناءتاریخ است.قانون اساسی را حتما برای هر زمان و ر مکانی بنویسیم…
3-این اصل کـه نوشته شده باهمـین شکل وصورت،دردنیـای امروز اصلا قابل اجراء نیست؛و بزرگترین دلیل عدم صحت یک قانون، قابل اجراءنبودن آن است.درست فکرکنیددشمن درداخل وخارج مارا متهم بـه استبدادمـی کند.ومارامخالف حاکمـیت ملت معرفی مـی کند… اما این ماده ازقانون مـی گویدهمـه سرنخها بدست ماست. امروزممکن هست مردم چیزی نگویند،اما فردا این قانون راکنارخواهندگذارد.بخدا این بـه صلاح اسلام نیست. بـه صلاح انقلاب نیست. ماحاکمـیت ملت را دراصول گذشته تصویب کرده ایم،کاری نکنیم کـه حاکمـیت مردم یک شیربی دُم و اشکم شود…».
امام خمـینی درون پاسخ بـه اظهارات آیت الله خامنـه ای(دردوران ریـاست جمـهوری)به ایشان مـی گویند:
«ازبیـانات جنابعالی اینطور ظاهرمـی شودکه شما حکومت راکه بـه معنای ولایت مطلقه ای کـه ازجانب خدا بـه نبی اکرم(ص) واگذار شده و اهمِّ احکام الهی هست وبرجمـیع احکام فرعیـه الهیـه تقدم دارد،صحیح نمـی دانید …بایدعرض کنم کـه حکومت کـه شعبه ای ازولایت مطلقه رسول الله(ص) است،یکی از احکام اولیـه اسلام هست ومقدم برتمام احکام فرعیـه،حتی نماز و روزه وحج است».
هم چنین امام خمـینی درتاریخ 13اسفندماه 1367درپیـام خود بـه مراجع اسلام،روحانیون سراسر کشور ،درمورد استراتژی آینده انقلاب و حکومت اسلامـی چنینن مـی گوید:
«ولایتی های دیروز کـه درسکوت وتحجُّر خودآبروی اسلام و مسلمـین را ریخته اند،درعمل پشت پیـامبرواهل بیت عصمت وطهارت راشکسته اندوعنوان ولایت برایشان جزتکسّب وتعیّش نبوده است،امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده وحسرت ولایت دوران شاه رامـی خورند».
9 تیر 1388
جمـهوری بر باد رفته (11)
«ما داریم خطرناکترین تصمـیم یـا بهترین و مـهم ترین تصمـیم مملکت را مـی گیریم.این مـی تواندخطرناک ترین وبدترین تصمـیم یـابهترین و مـهم ترین تصمـیم باشد.ولی هرچه باشدهمانطوری کـه عرض کردم درون عمل بدترین نوع دفاع راازاین تصمـیم،جلسه ماکرده است.وهمـین کاری کـه ما تابه حال کرده ایم اثرخیلی بدی داشته است.ما این قدر حوصله نداشته ایم کـه مسأله را خارج از هرگونـه احساسات و عواطف وحُب وبُغض مطالعه کنیم. غبطه امت درون چیست؟سؤال ما این هست مصلحت امت درون چیست؟این یک مسأله جامعه شناسی است.من فقیـه نیستم ولی این مسأله بایددرجامعه بررسی بشود،وطرز تحقیق درجامعه شناسی غیراز اینجا نشستن و بحث است. این بحثهای ماهمـه اش بحثهای ذهنی است.ماباید درجامعه برویم و ببینیم مصلحت جامعه مان بینی وبین الله چیست وولایت فقیـه راما ازنظر اجرایی بـه چه شکل بهتری مـی توانیم اجراءکنیم کـه کل مزاج جامعه ما پذیرای آن باشد و هضمش کند.یک بچه ای کـه مقداری ضعیف باشدوتازه ازشیرگرفته شده باشداگر مادرش تحمل مزاج او را نشناسد، فکر مـی کند حتما فورا اورا تقویت کند و مدام بـه او غذاهای نیرومندکننده وسنگین ومقوّی مـی خوراندکه بیش ازحدِّ تمحل بچه هست و اورابه خیـال خیرخواهی اصلا تَلف مـی کند.ولایت فقیـه را اگر ما بـه یک شکلی اجراکنیم کـه مزاج جامعه بپذیرد وعالعمل نشان ندهدورحمت خداوفیض الهی و ارمغان بداندوپاداش خون شـهدای خود بداند مادر این مسأله موفق هستیم.ولی طلایـه هاوطلیبعه های یک عالعمل منفی درجامعه ما پایدارگشته است.که بازهم مربوط بـه جامعه شناسی مـی شود…همانطور کـه برادرمان بنی صدر درون مقاله ای نوشته بودمااگر یک پیش بینی جامعه شناسانـه براثرشناخت جامعه داشته باشیم درمقابل«دیکتاتوری آخوندی»و «استبدادروحانیت»که درهمـه جای مملکت شایع کرده اند حقیقت رابه صورت دیگری بـه مردم نشان خواهیم داد…».
اما تاریخ نشان دادکه «مُجرِّدات ذهنی» از«نظریـه ولایت فقیـه»در تشکیل «حکومت اسلامـی»حجاب واقعیتها شد؛ودرطول این30سال،به همراه حُب و بغض های شخصی،جریـان«حذف»به سرعت پیشروی کرد:
«چون غرض آمد،هنرپوشیده ماند/صدحجاب از دل بـه سوی دیده شد»
عالم مُجَرَّدات ذهنی ازنظریـه ولایت فقیـه درشخص امام خمـینی تصور شد.درحالیکه وی یک رهبر«کاریزماتیک» و«استثنای»تاریخ بود:
«درموردرهبری امام بحثی نیست. اگر درقانون هم چیزی نیـاوریم بـه رهبری ایشان خدشـه ای وارد نمـی شود،همـینطورکه گاندی رهبری هند را بـه عهده داشت.درقانون هند هیچ ماده ای به منظور رهبری وضع نکرده بود،ولی تمام اقداماتی کـه به نفع مملکتش بودرا نجام دادوبه نحو خوبی انقلابش را بـه ثمر رساند…».
پس ازپیروزی انقلاب در22 بهمن57،رهبران انقلاب باسرعت وشتاب بیش ازحد،اسکلتجمـهوری اسلامـی ایران را،یعنی بنای عظیم «جمـهوریت واسلامـیت»را فقط بایک ستون،یعنی همان«اصل ولایت فقیـه» (که بعدا مطلقه هم شد)،پی ریزی د؛وهمـه راههادرقانون اساسی بـه شخص «ولایت مطلقه فقیـه» ختم گردید:
«بنظرمـی رسددَمل چرکين تضاددر قانون اساسی کشور مابالاخره پاره شد،پس ازسی سال. پيشنويس قانون اساسی جمـهوری اسلامـی کـه در سال ۵۷ تصويب شده بود توسط جمعی از قويترين حقوقدانان ايرانی زيرنظردکترحسن حبيبی کـه بعد ازآن بـه تصويت رهبر فقيد انقلاب اسلامـی مرحوم آيت الله خمينی وسه نفر ازمراجع وقت عظام تقليد حضرات آيات گلپايگانی،مرعشی وشريعتمداری درآنزمان کتبا رسيد وهيچ نکته غير اسلامـی درآن نيافتنديکی ازمترقی ترين قوانين جهان بود.در ۱۲ فروردين ۱۳۵۸ مردم يا نخبگان مردم باتوجه بـه اين پيشنويس بيش از ۹۸ درصد بـه جمـهوری اسلامـی آری گفتنددرآن پيشنويس کـه نـه رهبر فقید انقلاب و نـه مراجع وقت تقليددرآن خللی اسلامـی نديده بودنددرآن اثری از ولايت فقيه نبود. اين اصل هفت ماه بعددر مـهرماه ۵۸ توسط مجلس خبرگان قانون اساسی بـه آن پيشنويس افزوده شدوجغرافيای آن کاملاتغيير کرد.بخش باقيمانده از آن پيشنويس تماما مع آزاديها وحقوق پايه مردم بود. بخش اضافه شده کـه به قول بعضی بزرگان جامـه ای بودکه تنـهابه قامت رهبرفقيد انقلاب سازگاربود،سازديگری مـی زد.واقعيت آن اين بودکه ولايت فقيه فارغ ازعزيزی کـه آنراآغازکرديک حکومت يکّه سالاررا نويدمـی دادو ترکيب جمـهوريت و ولايت فقيه چندان سازگار نمـی نمود».
ماهیت اسلامـیّتِ جمـهوریت نزد فقها بود.آنـهاآنچه راکه دربحث های حوزی خوانده بودندوصورتی کاملا علمـی،فنی وکلاسیک داشت، فارغ از واقعیت ها،و نیز آنچه کـه از برخی واژه ها تصور مـی شد، اصل ولایت فقیـه و اختیـارتش را درون عالم مجرَّدات، بـه عنوان یک قانونتصویب د کـه همان قانون نیزبعدهاخود مخالفت صریح و آشکار معان اصلی اش را بدنبال داشت:
«نوعا آقایـان اصرار دارندکه ولایت فقیـه انتصابی است، نـه انتخابی.بدین گونـه کـه ولی فقیـه از طرف ائمـه(ع)منصوب مـی باشد.چنانچه خودائمـه(ع)،از طرف پیـامبراکرم(ص) منصوب مـی باشند و او هم ازطرف خدا».
«…در پاسخ عرض مي کنم فقها نظرهای متفاوتی دارند. اقليت محضی ازفقهابه ولايت فقيه واقليت کوچکتری قائل بـه نظريه ولايت مطلقه فقيه هستند.اکثر فقهای شيعه بـه اين نظر باور ندارند. چه درون ميان فقهای معاصر چه درون ميان فقهای گذشته. يکی از بزرگترين فقيهانی کـه درباره ولايت فقيه صريحا اظهارنظرکرده هست وبی شک سوادا ازتمام فقهای معاصر اعم از رهبر و بنيانگذار و ادامـه دهنده و مراجع بالاتر هست و کتاب او هنوز بعد از يکصد سال کتاب درسی نـهايی حوزه های علميه شيعه هست مرحوم آخوند ملا محمدکاظم خراسانی صاحب«کفایة الاصول»استمشـهور هست که اگری کتاب کفايه را بفهمد مجتهد هست وهنوزهم امتحان حوزه های علميه بر اساس کتاب کفايه آخوند انجام مـی گيرد. ايشان رهبر دين نـهضت مشروطه بوده هست و مطلقا بـه ولايت فقيه قائل نبوده است.درست برخلاف مرحوم آيت الله خمينی کـه به ولايت مطلقه فقيه قائل بودند. ايشان حتی درحوزه عمومـی،در امورحسبيه هم بـه ولايت فقيه قائل نبودند.معتقدندوصريحا نوشته اند درون زمان غيبت حکومت ازآن جمـهور مسلمين است. ازاين صريح تر؟وبعد فرموده اندکه درون امور حسبيه کـه بنظر ايشان امور عمومـی ازامورحسبيه هست وکلای مسلمين وعدول مؤمنين کـه مصداق آن نمايندگان دارالشورای کبراست وظيفه دارندکه بـه مدت موقت کليه امور جامعه را متکفل شوند.بعبارت ديگرنمايندگان مردم درون مجلس شورا. بنابراين ماهيچ مشکل شرعی نداريم اگر بگوييم بـه ولايت فقيه قائل نيستيم».
اما روند حاکم برتصویب اصل ولایت فقیـه درون قانون اساسی، فقط مجرَّدات ذهنی و تئوریک بود؛که همان را نیز درشخص امام خمـینی مـی دیدند:
«رهبر ما یک مقامـی هست که جایش را نمـی شوددر رژیم های غربی یـا شرق کمونیستی پیداکرد،کسی هست که قبل ازآنکه مقام رهبری و فرمانده کل قوا را بـه او بسپارند، مقام امامت را داشته…».
«کاریزماتیک» بودن امام خمـینی نمـی گذاشت آن دَملِ چرکین خودرا بصورتی عریـان(آنچنانکه بعد از انتخابات 22خرداد بروز کرد) نمایش دهد.
«کاریزماتیک»بودن امام خمـینی،سبب مـی شدتاآن دَملِ چرکین(که همان سال نخست سربازکرد،وباشروع اختلاف بین ابوالحسن بنی صدر «اولین رئیس جمـهوری»و محمدعلی رجایی«اولین نخست وزیر»پایـه و اسکلت بنای«جمـهوری اسلامـی»را کج بالا برد)،فور اباباندپیچی «مصلحت» وباندپیچی«شورای حل اختلاف»ویـا«کمـیته صیـانت ازآراء»، مَرهم شود.اما این مرهم نیز درمان را دوا نبود.وبه همراه خود انواع باندهاوجریـانات سیـاسی راساخت.و امام خمـینی را نیزدرچَنبره واقعیـات جامعه(نوشیدن جام زهردرختم جنگ یکی ازآنـهاست)ملزم بـه مصلحت هایی کرد،مصلحت هایی کـه تا آنزمان درون فقه تدریس شده درحوزه های علمـیه پیدا نمـی شد و این خود نیز عامل بزرگ دیگری درون محل اختلاف شد. اختلافی کـه بجایـالتیـام بخشیدن بـه آن دمل چرکین، آنرا چرکین تر کرد:
آیت الله العظمـی منتظری،(باآن سابقه درخشان)شخصیتی کـه چندین جلدکتاب درموردمبانی فقهی حکومت اسلامـی نوشته بود،و به منظور اصل ولایت فقیـه بیش ازهمـه پافشاری مـی کرد،مغضوب واقع گردید وخود اولین قربانی اصل ولایت فقیـه شد.
ایشانمـی گوید:
«اینکه درون گفتار بعضی آقایـان دیده مـی شود کـه ولی فقیـه ولایت مطلقه دارد نسبت بـه جان و مال و ناموس مردم و بر این تعبیرات اصرار دارند، بـه نظرمـی رسد علاوه بر اینکه این قبیل تعبیرات بدآموزی و بد تعریف هست و موجب اشمئزاز و وحشت مردم مـی شود، قابل مناقشـه نیز مـی باشد،زیرا ولایت مطلقه را فقط خدایی کـه مالک الملوک والرقاب هست دارد.هرچند او نیز بر حسب نظر «عدلیـه» بر طبق عدالت و مصالح عامّه عمل مـی کند و آنچه بـه نظر قاصر ما برخلاف مصلحت مـی باشد درون نظام کلّی جهان همـه بجا و عادلانـه است…ولایت مطلقه ذاتا ازآن خداست و در این امر شریکی ندارد،و حتیپیـامبر(ص) و ائمـه(ع) نیز ولایت مطلقه ندارند که تا چه رسد بـه ولی فقیـه.آنان نیز بایددرچهارچوب احکام و دستورات خدا جامعه را اداره کنند…».
اماراه حل همـه مشکلات به«فصل الخطاب»بودنولایت فقیـه و«حکم حکومتی»انجامـید:
«اگرمغزدربدن کارخودش را ازطریق اعضاء انجام مـی دهدآیـابه معنای این هست که قوایش محدود شده است؟آیـا این امر درهیچ جای دنیـا معقول هست؟ آیـا پیغمبر اسلام خارج ازمجاری دین عملمـی کرد ویـا تصمـیمات و اختیـاراتی داشت کـه هرجور دلش مـی خواست تصمـیم مـی گرفت؟چنین چیزی داریم ما؟ اگر درون مجاری عمل مـی کرد بعد بهترین قانون،قانونی هست که تمام مجاریش معیّن شده باشد، معلوم شودکه این درچه سازمانی عمل مـی کند و عالیترین قانون قانونی هست که محل بسیـار اندک یـا محلی اصلا به منظور ابتکارات شخصی نداشته باشد…».
11تیر1388
جمـهوری بر باد رفته(12)
«قانون اساسی منحصر دراصل ولایت فقیـه نیست،بلکه متضمن اصولی هست که حکومت را مردمـی نشان مـی دهد،ویک فصل آن نیزمبیّن حقوق ملت است.آقایـان درون تبلیغات خود دائما روی اصل ولایت فقیـه تکیـه مـی کنندولی این همـه اصول متضمن حاکمـیت مردم وحقوق ملت را نادیده مـی گیرند…به این قانون اساسی بااین اصول،ملت ایران وحتی مراجع عظام و مرحوم امام(ره)رأی دادند،وایشان درسخنانشان نوعا روی مردم وجمـهوریت ومردمـی بودن نظام تکیـه داشتند،ودرپیش نویس قانون اساسی کـه به دستور ایشان نوشته شده بودوایشان آن را پسندیده بودند،اصلا اسمـی ازولایت فقیـه نبود.مادرمجلس خُبرگان قانون اساسی بـه منظورتضمـین شرعیت واسلامـیت نظام آن رااضافه کردیم.بعدآقایـان دربازنگری بعدازاختلافات زیـادی کـه اول داشتند، آخرالامریک کلمـه«مطلقه«دراصل 57 اضافه د.نمـی دانم توجه بـه تضادی کـه با اصول نامبرده مـی شود،داشتندیـانـه؟!».
«روزی یک شیرگرسنـه باسهِسیـاه،سفیدوقهوه ای رنگ همخانـه شد.اونقشـه مـی کشیدتاگاوهارابخورد. ابتدا باگاوقهوه ای رنگ،(که همرنگ خودش بود)،طرح دوستی ریخت.به اوگفت: ای قهوه ای رنگ!من وتوهمرنگ هستیم،اماآن دوگاو مثل من وتو نیست،بگذار آن سیـاه رنگ بدترکیبرابخورم،تااین وصله ناجوربین ما نباشد. قهوه ای رنگ ایناجازه رابه شیرداد تاسیـاه را بخورد.مدتی شیرازسیری آن کیفور بود.تاآنکه بازدوباره گرسنگی بروی غلبه کرد. ایندفعه باز دوباره بـه پیشقهوه ای رنگ آمد وگفت:بیـا فقط من وتوکه یکرنگ هستیم،باشیم؛گاوسفیدرنگ بین من وتوزائدومزاحم است!اجازه بده آن رانیز بخورم. قهوه ای رنگبازدوباره اجازه خوردن راصادر وتوقیع کرد.مدتی بعد بازگرسنگیبه جناب شیر غلبه کرد؛آمدسراغ قهوه ای رنگ وگفت:آمده ام که تا ترا هم بخورم!گاو قهوه ای رنگ گفت:آنزمان کـه اجازه دادم آن دوگاو رابخوری،خودم نیزخورده شده بودم!(قصه ای بـه همـین مضمون درکتاب کلیـه ودمنـه).
آیت الله العظمـی منتظری درجلسه 42مجلس خبرگان قانون اساسی اول، روز19مـهرماه1358پیرامون وظایف ولایت فقیـه(رهبری)،اصل 87(109)مـی گوید:
«…شماخواستیدبه رهبریک عنوان بدهید،ولی پوچ وخالی.اماآنچه دراین اصل مـهم بوده هست آن جهت هست که تأئید کاندیداها حتما از طرف رهبرباشد.برای اینکه حکومت،حکومت اسلامـی باشد.بنابراین من پیشنـهاد مـی کنم این عبارت قطعا حتما اضافه بشود:«تأئید کاندیداهابرای ریـاست جمـهوری بـه منظوراسلامـی بودن حکومت وضمانت اجرایی آن».چون اگر رئیس جمـهورازطرف رهبرتأئیدنشود احکامش به منظور ملت لازم الاجراءنیست.یعنی شمایک چیزراحذف کرده ایدویک چیز لغورا اضافه نموده اید»….«مردم بـه جمـهوری اسلامـی رأی دادندوماحالا مـی خواهیم قانون اساسی خودراطبق حکومت اسلامـی تنظیم کنیم. معنای حکومت اسلامـی این هست که حتما دستورات اسلام اجراء شود دستورات اسلام هم بایدزیر نظر کارشناس اسلامـی باشد. وماهم نگفته ایم کـه هرآخوندی کارشناس اسلام است.ملاک عباوعمامـه نیست وملاک هرآخوندی نیست،بلکه متخصص اسلام است…آقای مکارم فرمودندکه مارئیس جمـهوررا یک فقیـه معیَّن کنیم ولی ما وقتی خواستیم شرایط رئیس جمـهوررامُعیَّن کنیم عده ای گفتندشرایط اوغیرازایرانی الاصل بودن ومسلمان بودن چیزدیگری نباشد.وماجرأت نکردیم بگوئیم رئیس جمـهورباید فقیـه باشد.مادراینجا اصرارکردیم کـه لااقل رئیس جمـهورازطرف یک فقیـه کاندید شود،یعنی ما گفته ایمانی کـه مـی خواهند کاندید رئیس جمـهوری بشوند ازطرف فقیـه تائید شوند. مثلا بگوید کـه من این ده نفر یـابیست نفررا بـه عنوان کاندیدای ریـاست جمـهوری تأئیدمـی کنم.و البته بعدمردم مـی روندورأی مـی دهندوهررأی بیشتر آورد اوانتخاب مـی شود.یعنی درحقیقت مردم اورا انتخاب کرده اند ولی بـه هرحال عده ای حاضر نشدندکه ازوظایف فقیـه این مطلب هم باشد…».
درحقیقت بعد از30سال،دردوره دهم انتخابات ریـاست جمـهوری،در تاریخ 22خرداد88 ،با توجه بـه اصول 4و72و93و96و99و108و بالاخص اصل97که تفسیر قانون اساسی رابرعهده شورای نگهبان گذاشته است،بادرنظرداشتن بازنگری انجام شده دراصول قانون اساسی اول، وهم چنین اختلافات دیرینـه وسوابق فقاهتی وسیـاسی افراد، و با جستجودرسخنان ومحتواوفحوای آنـهایی کـه درمجلس خبرگان قانون اساسی اول بـه حمایت ازولایت فقیـه پرداختندتا«اسلامـیت» نظام تضمـین شود،این شورا،همـه را بااستراتژی«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی »دور زد!
درواقع همان تئوری معروفِ «یک کیلو گلابی»از:«آیت الله آذری قمـی»برکُرسی حکومت جلوس کرد!وکاندیداهای ریـاست جمـهوری راهمان رهبری(ولایت فقیـه)ابتدامنصوب کرده وسپس مردم فقط ازمـیان آنـها «اصلح»راانتخاب د!
در22 خرداد 88،دیدگاه«مافقط یک کیلوگلابی»داریم(با ضِرس اما و اگرهایی) رسماعملی شد.هرچنددر گذشته نیزناقص اجراء مـی شد،اما چون کاندیداهای دودوره گذشته،افرادی چون هاشمـی رفسنجانی و خاتمـی بودند(وهردو نیز فقاهت لازم راداشتند)،رهبری(یـاهمان ولایت فقیـه،هرچنداختیـاراتش بیش ازهمـه بود)امانمـی توانست درمقابل«ان قلت»های این دو منتخب،درباب موضوعات مَدنی،همچون آزادی احزاب ومطبوعات وهکذا امثالهم… مقاومت کند!دوره اصلاحات درون زمان آقای خاتمـی مؤیِّدِ این ادعاست.
به هرحال چهارعددگلابی،یک کیلوگلابی مـی شودوگاها«پنج و یـاشش»تا!هرکدام ازاین چندعدد گلابی(یعنی همان یک کیلوگلابی) ویژگی خاصِ خودش رادارد:یکی لَک دارد،یکی کال است؛یکی ترشیده هست ویکی رسیده…؟!
نظریـه امام خمـینی،که گفته بود:«معیـارسنجش وانتخاب،بایدحال فعلی افراد»باشد،تحقق یـافت؛البته با«نظارت استصوابی«؟!؟
«مادرپی ایجادیک نظام وجامعه ای هستیم کـه درآن مسلمانان آگاه و متعهدونیرومندمسئولیت رابه عهده بگیرند.بنابراین نظامـی کـه مادرپی آن هستیم نظامـی هست که درآن حکومت کنندگان اززبده ترین چهره های آگاه و متعهد اسلامـی باشند.و هرگز نباید شائبه ای بـه مـیان بیـایدکه هدف،حکومتِ روحانیت است».
13تیر1388
جمـهوری بر باد رفته(13)
اولین رئیس جمـهور نظام سیـاسی ایران،یعنی ابوالحسن بنی صدر، ظرف یکسال سرنگون شد.
«جمـهوریت»نظام سیـاسی ایران،ازهمان ابتدا، یُمن مـیمون ومبارکی نداشت؛ وباعث شدتابه امروزدیوار «جمـهوریت»کج بالارود.
«اسلامـیت» نظام سیـاسی ایران نیز دردایره بسته«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»6تن ازفقهای شورای نگهبان(که همگی خود منصوب ولایت مطلقه فقیـه هستند)،حبس وزندانی تنگ نظری شد؛ و نوعی«جمـهوری سلطنتی»،یعنی ترکیبی ازرژیم گذشته ورژیم جمـهوری اعاده شد».
آنزمان سَردَرِشعارهاوپلاکاردهااین بود: «خدا،شاه،مـیهن» یعنی: بعداز خدا،شاه قرارداشت؛وپس از22بهمن57، نیزگفته شد:ولایت مطلقه فقیـه جانشین ومنصوب خداست،ومردم هیچ نقشی درانتخاب وی ندارند:
«خدای متعال فقیـه جامع الشرایط رانصب کرده هست وبیعت مردم هیچ نقشی درمشروعیت ولایت فقیـه نداردو فقط زمـینـه اعمال ولایت را فراهم مـی کند».
بنابرهمـین شیوه واستراتژی،رَجُل سیـاسی این قانون اساسی،تنـها فردی «چون احمدی نژاد»مـی توانست باشد؛و«مـیرحسین »نمـیتوانست رئیس جمـهور این رهبری شود:
«جناب آقای نخست وزیرمحترم!نامـه استعفای شماباعث تعجب شد؛حق این بوداگرتصمـیم بدین کارداشتیدلااقل من و یـا مسئولین رده بالای نظام رادرجریـان مـی گذاشتید.درزمانی کـه مردم حزب الله به منظور یـاری اسلام،فرزندان خودرابه قربانگاه مـی برندچه وقت گله واستعفا است!».
اما«مـیرحسین »پس از20سال،سکوت راشکست.اوگفت:چون احساس خطر کرده،واردبازی سیـاست شده است:
«مـهندس مـیرحسین رسما خود را کاندیدای ریـاست جمـهوری کرد.اما وی حتما به سؤالات بسیـاری پاسخ دهدوازجمله اختلافش بارهبرفعلی جمـهوری اسلامـی ایران؟آیـا درپُشت پرده سیـاست،توافق پنـهانی صورت گرفته است؟وی20سال پیش نخست وزیر قانون اساسی اول بودوبه دلیل اینکه«سه پادشاه دریک اقلیم نمـی گنجد»،با اجباررهبرکاریزمای انقلاب،(امام خمـینی)تاآخردراین پُست ماند».
سرانجام اورئیس جمـهوری این رهبری نشد.چون فقط احمدی نژاد رئیس جمـهوری این قانون اساسی مـی توانست باشد!
دردودوره گذشته ریـاست جمـهوری،یعنی 16سال از20سال حضورآیت الله درمقام«ولایت مطلقه فقیـه»،8 سال ِآن دراختیـارآیت الله هاشمـی رفسنجانی بود.وی خودیکی ازمحورهای اصلی نظام جمـهوری اسلامـی بشمار مـی رود.اونمـی توانست درطول و ذیل رهبری آیت الله قراربگیرد.هرچندوی دراعلان مواضع رسمـی سعی داشت آنرا پنـهان کند،لیکن برهمگان معلوم بودکه وی درون قدرت سیـاسی خودراشریک مـی داندوهمانطور کـه درگذشته شاهد بودیم.دوپادشاه دریک اقلیم نمـی گنجد!
هم چنین 8 سال حضورسید محمد خاتمـی،ورأی بالای مردم بـه ایشان توازن قوا را برهم زد.توازنی کـه با22مـیلیون حامـی،خواستاراصلاحات بود.ایشان علاوه برآنکه درکسوت روحانیت بودند،بدلیل فضای کاری درسالهای گذشته،خصوصادرعرصه وزارت ارشاد،دیدگاههای متفاوت ومتناقضی ارائه مـی دادکه با برخی جریـانات سیـاسی وقدرت سیـاسی همخوانی نداشت.اومـی توانست بااستفاده ازهمان ظرفیتهایی کـه ازقانون اساسی تصورمـی شد، انقلاب وجمـهوریت نظام سیـاسی ایران بـه اصل خود بازگرداند؛اومـی توانست با رأی بالای خود اعمال قدرت کند.اما آقای خاتمـی بدلیل ضعف ونداشتن شجاعت لازم درتحکیم وتقویت پروسه اصلاحات،درمقابل اتفاقات عقب نشینی مـی کرد وهمـین نیز سبب رویکرد مردم بـه فرد ناشناخته ای چون احمدی نژاد شد:
«قصد نداشتم درون رابطه با عملكرد آقاي خاتمي و اصلاحات وعده داده شده ايشان فعلا اظهار نظر كنم، ولي با توجه بـه ارسال نامـه ايشان براي من، وانتظاروتمايل دفتر ايشان بـه اظهار نظر،به چندكلمـه اي اشاره ميكنم. و آقايان توجه دارند كه اينجانب همواره درگفتارونوشتارخود صريح اللهجه بوده ام .مراتب ديانت و فضل وآگاهي بـه مسائل روزو تعهدنسبت بـه وظايف ديني و ملي وسوابق درخشان وفضيلت خانوادگي جناب آقاي خاتمي و مخصوصا شخصيت معنوي و اخلاقي پدربزرگوار ايشان مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد روح الله خاتمي- طاب ثراه – براي همگان روشن است.همچنين ترديدي ندارم كه ايشان باحُسن نيت وبا علاقه بـه تحقق اه انقلاب اسلامي،خود را كانديداي رياست جمـهوري نمودند واصلاحاتي رابه مردم وعده دادند.مردمي كه سالهاي تلخ جنگ تحميلي راتحمل نموده ولي قشر عظيمي ازآنان دراثرعملكردمسئولين ومتصديان امورنسبت بـه وعده هاي داده شده درانقلاب بـه يأس و نااميدي ويابه ترديدو آشفتگي واحيانا بـه بدبيني نسبت بـه آينده رسيده بودند. درچنين فضايي آقاي خاتمي با شعارهاي بسيارزيبا و دلنشين ومطابق خواسته هاي مردم،وعده«اصلاحات»را- كه جزوفا بـه وعده هاوشعارهاي اوليه انقلاب نبود- بـه مردم اعلام نمود، ومردم نيزبرهمين اساس چنان اقبالي نمودندكه براي همگان غيرمنتظره بود.اكنون بعد ازگذشت بيش از هفت سال ازرياست جمـهوري ايشان متأسفانـه ديده ميشوديأس و نااميدي ويا بدبيني مردم مجددابه همان وضعيت زمان قبل ويابدتر ازآن رسيده است، ونيز ديده ميشود قشرعظيمي ازنسل جوان احساس بي هويتي ميكندوبه آينده خودكاملا بدبين ميباشد.اينجانب نمي خواهم بابي انصافي بگويم جريان اصلاحات هيچ توفيقي بـه دست نياورد،اما ميخواهم بگويم آنچه بـه دست آمد درمقابل آنچه وعده داده شده بود امكان دسترسي بـه آن نيز فراهم شدونيزدرمقابل آنچه خواسته و انتظار مردم بود بسيارناچيز ميباشد.آقاي خاتمي در«نامـه اي براي فردا» و نيز درون بسياري ازسخنراني ها و مصاحبه هاي خودسعي كرده اندعلت يا علل اين ناكامي را تشريح نمايند، ولي بـه نظر اينجانب بيانات ايشان تاكنون قانع كننده نمي باشد.ايشان درون اين رابطه چند محور را مطرح و مورد تأكيد قرار داده اند:1- ايشان فرهنگ استبداد زدگي ملت ما را مطرح ميكنند و اين كه سالها وقت بايد صرف شود که تا اين فرهنگ غلط ازبين برود. دروجودفرهنگ استبدادزدگي بحثي و اختلافي نيست، اما سخن اين هست كه چراما درعمل بـه اين فرهنگ مشروعيت ميدهيم ؟چرامادرعمل تسليم خواسته هاي متوليان اين فرهنگ شديم؟ و چرابه جاي اين كه با توكل بـه خداي متعال واعتمادبه نفس تسليم رضاي خداوخواسته مردم شويم،درهرفرصتي كه پيش آمدسرانجام راضي نمودن متوليان فرهنگ استبدادزدگي را ترجيح داديم؟بديهي هست درچنين فضايي استبدادبه خودمشروعيت قانوني ميدهدوبه دنبال آن خواسته هاي ناشي ازفرهنگ استبدادزدگي شكل قانوني بـه خود ميگيرد و قهرا زور وخشونت نيزعملا قانوني ميگردد.انسان اگر- فرضا- دربرابرقدرتها توان مقاومت نداشته باشد، انتظارميرودحداقل توجيه گرومجري مظالم وكارهاي خلاف آنان نباشدوياباسكوت خودروي آنـهاصحه نگذارد.2- ايشان درنامـه اخيرخودودرجاهای ديگرگفته اند:«بايداين پندارغلط راازذهن خود بزداييم كه به منظور رهايی بايد منتظرقهرمان بود».كسي نگفته هست كه مردم ما منتظرآمدن قهرمانی ازغيب ورهانمودن آنان ازوضعيت كنوني ميباشن؛بلكه بحث اين هست كه مردم ما درجريان اصلاحات كارخودرابه بهترين وجه انجام دادند،وبا آنـهمـه تلاش وتبليغات مسموم وانحرافي جناح مخالف اصلاحات، دومرتبه بـه صحنـه آمدند ورأی چشم گيری دادند، و در هر فرصتی كه پيش مـیآمد ازشعارهای اصلاحات وشخص ايشان پشتيبانینمودند.آياانتظارمردم ازآقای خاتمي به منظور عمل بـه وعده های خود كه مورد تأكيد تأييد آنان بودبه معنای انتظارقهرمان شدن ايشان بود؟مگرمردم چه كاری بايد مي كردند ونكردند؟آقاي خاتمي موانع سرراه اصلاحات-چه موانع بـه اصطلاح قانوني و يا غير آنـها- راچه هنگامـی به منظور مردم تشريح نمودوازآنان كمك خواست و مردم بـه ايشان پاسخ مثبت ندادند؟ درشرايطي كه جناح مخالف اصلاحات بـه كارشكنی وسنگ اندازی خودادامـه ميداد،حداقل چيزی كه مردم ازآقای خاتمـی انتظارداشتند اين بودكه صريحابا مردم صحبت كندوعذرخودرابه مردم بگويدوازمردم بخواهدعذراورا پذيرفته وآبرومندانـه كناررود.كناررفتن آبرومندانـه مستلزم و يابه معنای معارضه باحاكميت نمي باشد،بلكه قطعي ترين پيامدواثرآن حفظ حيثيت وجاذبه جريان اصلاحات وشخص ايشان بود،وقهراايشان مـیتوانست درآينده منشاء تحول و تداوم راه اصلاحات باشد.اما درپيش گرفتن سياست دوپهلو حرف زدن ودرعمل جناح اقتدارگراراراضي نمودن وحقيقت راقرباني مصلحت كردن وعدالت رادرموارد گوناگون ونسبت بـه افرادزيادی قرباني مظالم تحميلی وناخواسته نمودن،عاقبتي جزهمين وضعيت كه پيش آمده هست ندارد.3- ايشان ميگويد: «زور و خشونت رانبايدونمي توان بازوروخشونت پاسخ داد».منتقدين سياست های آقای خاتمي هيچگاه نگفته اندزوروخشونت طرف مخالف اصلاحات رابايدبازوروخشونت پاسخ داد،بلكه ميگويند: چرا عملا باسياست محافظه كاری ودوپهلو عمل كردن وحقايق راازمردم پنـهان نمودن، بـه زوروخشونت اقتدارگرايان مشروعيت بخشيده شده وتحكيم گرديد؟كساني بـه زوروخشونت متوسل ميشوند كه دربين مردم جايگاه وخواستگاهي ندارند،اماجريان اصلاحات كه درآغاز دارای پشتوانـه قوی مردمي بود چه نيازی بـه توسل بـه زوروخشونت داشت؟مردم سالاری وقتي از شعار بـه عمل ميرسد كه مردم كاملا درون جريان كارشكنی هاي مخالفين اصلاحات قرار گيرند. طبيعي هست هنگامي كه آقاي خاتمي سياست محافظه كاري و ملاحظه بيش از اندازه رقباي اصلاحات را پيش ميگيرد، مردم بتدريج از شخص و جريان وابسته بـه ايشان و نيز از اصلاحات مأيوس و نااميد ميشوند، كه نمونـه آن را درون انتخابات شوراها و در جريان رد صلاحيت ها و تحصن تعدادي از نمايندگان مجلس ديديم.اشتباه بزرگ ايشان اين بود كه از همان روزهاي اول رياست جمـهوري وتعيين اعضاي كابينـه – كه جناح اقتدارگرا درضعف كامل و حتي شوك غير منتظره بود- بـه جاي اتخاذ سياست متكي بـه خود و انتخاب افرادي كه خود تشخيص ميداد،با داشتن سرمايه عظيم رأي مردم، افراد وسياست هاي تحميل شده را قبول نمودوكساني را كه بـه كمتر از نابودي اوراضي نبودندحيات سياسي دوباره بخشيد و به آنان مشروعيت داد، و در اين رابطه بسياري از علاقه مندان و همفكران خود را از دست داد.همين اشتباه كليدي ايشان سرآغاز انحراف درون مسير اصلاحات بود، وهمـه ديديم كه متعاقب آن،آقاي خاتمي مجبور شد درون هر مورد رضايت آنان را جلب كند؛و بدون گرفتن امتيازي پيوسته بـه آنان امتياز داد،تارسيدبه وضعيت كنوني كه متأسفانـه دولت او تقريبا درمسائل اساسي كشور درحاشيه قرارگرفته و تصميم گيريهاي اصولي كشور درجاي ديگر توسط همان جناحي انجام ميشود كه ايشان مرتبا بـه آنان امتياز ميداد، وبا اين حال نمي دانم چراايشان همين حقيقت راصريحا بـه مردم نمي گويد؟».
درهرحال بایدگفت: این قانون اساسی باچنین ویژگیـهایی کـه دارد، چنین اشخاصی و باچنین ویژگی و سوابق سیـاسی وعلمـی رابرنمـی تابید وآنـهانمـی توانستند درطول رهبری آیت الله باشند.آنـهاسعی مـی ددرعرض ایشان وآنچه این قانون اساسی بـه آنـها اجازه مـیداد، اعمال قدرت کنند.
تمام حوادث بعد از انتخابات 22خرداد88 ناشی از همـین ساختاراست.
وجودکثرت شرکت کنندگان درون انتخابات 22خرداد88،خود دلیل آن بود کـه احمدی نژاد بازنده انتخابات است!واین بار نیز همچون رویکرد مردم بـه آقای خاتمـی درمقابل ناطق نوری،مـیرحسین بَرنده خواهدبود.امااعلان نتیجه آراءنشان دادکه یک بازی پنـهان سیـاسی پسِپرده سیـاست اتفاق افتاده است!وهمـین نیزسبب نافرمانی مدنی بخشی از مردم شد؛وباقی قضایـا…
وقایعی کـه پس از انتخابات 22 خرداد88، رخ داد،آشکار ساخت کـه آیت الله احمدی نژاد را ترجیح مـی دهد.ایشان حتی قبل از تأئید انتخابات توسط شورای نگهبان، ریـاست جمـهوری وی را تبریک گفت.
هم چنین ایشان رسمادرنماز جمعه گفت:»در موارد متعددی با آقای هاشمـی اختلاف نظر دارم و مردم نباید دچار تَوهُّم شوندو چیز دیگری فکرکنند».
وی درون رابطه با اختلافات محمود احمدینژاد و اکبر هاشمـی رفسنجانی گفت:«بین ایشان و رئیس جمـهور از همان انتخابات سال ۸۴ اختلاف نظربودودرزمـینـه مسائل خارجی،نحوه اجرای عدالت اجتماعی و مسائل فرهنگی با هم اختلاف نظر دارند».
هم چنین رهبرجمـهوری اسلامـی ایران گفت:«نظر وی بـه نظرمحمود احمدی نژادنزدیکتر است»!
وقتی ابوالحسن بنی صدر،برصندلی ریـاست جمـهوری نشست،برای انتخاب نخست وزیرمشکل پیداکرد.
اوازیک طرف طبق وظایفش درون قانون اساسی،بایدنخست وزیری را انتخاب مـی کردکه با اوتوافق داشته باشد.وازطرفی این نخست وزیر واعضای کابینـه اش بایدبه تأئید مجلس شورای اسلامـی مـی رسید.او ابتدا،«مصطفی مـیرسلیم»رامعرفی کرد.امابدليل اختلاف سياسي کـه مجلس با بنی صدر داشت،مسکوت ماند.
امام خميني درارتباط بااختلاف پیش آمده،انتخاب نماینده ای ازخود به منظور عضویت درهیـات بررسی صلاحیت نخست وزیری را نپذیرفت وآن رابه رئیس جمـهوری ومجلس موکول کرد.بنی صدرناچارا محمدعلی رجایی را برگزید.
بدلیل بالا گرفتن شدت اختلافات(اختلاف دیدگاهها از اسلام، حکومت اسلامـی،وحاکمـیت مردم)،یک شورای حل اختلاف تشکیل شد. اما درون نـهایت روند فوق بـه عزل بنی صدراز مقام ریـاست جمـهوری انجامـید.
دولت رجایی و باهنردولت مستعجل شدند ونیـامده رفتند!
اماسومـین رئیس جمـهوری(یعنی آیت الله خامنـه ای)دوباره وازنو با همـین اختلاف و روند فوق مواجه شد:
آیت الله علی خامنـه ای، ابتداعلي اكبرولايتي(فردی کـه هم اینک نیز از مشاوران اصلی وصمـیمـی وی است)رامعرفی کرد؛انتخاب او،ميرحسين موسوي نبودا!
اما مجلس بـه نخست وزيري ميرحسين موسوي رأي اعتماد داد؛وهمان اختلافي كه بين رجائي وبني صدربود،بازبه نوعي بين ايشان وميرحسين موسوي نيزتكرارشد.
اماچون درآنزمان هم ایشان، وهم مـیرحسین جزو«خودی»های نظام محسوب مـی شدند،وعلاوه برآن باوجودرهبر«کاریزما»ی امام خمـینی،ونیزوجودجنگ ومحاصره جنگی واقتصادی،این اختلاف، مانع ترکیدن آن دَمل چرکین مـی شد.لذا همـیشـه وهمواره باتزریق آمپولِ مُسَکِّنِ مصلحت وحفظ نظام جمـهوری اسلامـی(که امام آنراااز و روزه هم واجب ترمـی دانست) امور و اداره مملکت درحوزه اندیشـهحاکمان وقت رتق وفتق شد!
تمامـی این گرایشـها واختلاف هابه دو موضوع مـهم بازگشت داشت: یعنی چنانچه بخواهیم بـه ماهیت وروانشناسی آن بپردازیم، اولا:بایدبه زمانـهای گذشتهونیز قبل از انقلاب بازگردیم؛وثانیـابا شناخت ازسوابق سیـاسی و فقاهتی وعلمـی افراددراختلافشان ازتئوری ونحوه برقراری و اداره حکومت اسلامـی،به کُنـه؛ماهیت وواقعیتهاپی ببریم وکشف حقیقت کنیم!
همان زمان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامـی(متشکل از 7گروه چریکی مبارزدردوران رژیم پهلوی)بدلیل وحدت نظروانتخاب نام «سازمان مجاهدین»براتئلاف خود،باشماتت وسرزنش«سازمان مجاهدین خلق»(که خود را پیشتاز مبارزه مسلحانـه علیـه رژیم شاهمـی دانست)روبروشد.حتی درزمان ائتلاف این 7 گروه چریکی تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامـی،این ابوالحسن بنی صدربودکه درتجمع آنـهابه ایرادسخنرانی پرداخت!
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامـی باسه گرایش فکری متشکل شد.گرایشی کـه اینک وجودرسمـی دارد،گرایش چپ یـابه اصطللاح امروزی(اصلاح طلب)است.
گرایش راست سنتییـابه اصطلاح امروزی(اصولگراویـامحافظه کار)نیروهایی هستندکه آنزمان ازآیت الله راستی کاشانی تعذیـه فکری مـی شدند.برای شناخت از آیت الله راستی کاشانی وازجمله منیرالدین حسینی بـه افکارجامعه مدرسین حوزه علمـیه قم،وجامعه روحانیت مبارز وحزب (جمعیت)مؤتلفه اسلامـی رجوع کنید!
برخی دیگرازاعضای سازمان بـه هیچکدام ازاین دوجریـان گِره نخوردند، مستقل ماندند.والبته مـی توان ردپای آنـهارادرحزب کارگزران وحزب مشارکت دید.
جامعه روحانیت مبارز تهران(وبه تأسی ازآن تمام شـهرستانـها)،بعلاوه جامعه مدرسین حوزه علمـیه قم کـه مرکز توجه وهدایت کننده مبارزه مردم علیـه رژیم شاه شده بود،طیف متفاوتی ازدیدگاهها رادرخودداشت.
آنزمان به منظور آنکه شائبه حکومت روحانیون نباشد،حزب جمـهوری اسلامـی ایران متشکل ازبرخی چهره های روحانی وغیرروحانی، مثل: »آیت الله بهشتی»،«آیت الله هاشمـی رفسنجانی»،«آیت الله خامنـه ای»، »مـیر حسین »، «جلال الدین فارسی»،و«سیدحسن آیت»که جزو عضو مرکزیت حزب بودند،تأسیس شد.
همان اختلافات دیرینـه،منجربه تشکیل«حزب جمـهوری اسلامـی خلق مسلمان» هم نام وشبیـه حزب جمـهوری اسلامـی ایران شد.رهبری «کاریزما» و فکری آن برعهده آیت الله شریعتمداری بود.
همـین اختلاف بـه بروزاولین مرجع کُشی(مرجع تقلید)توسط نظام جمـهوری اسلامـی ایران انجامـید.وی ترورشخصیت شد.همـه خودی های آنزمان درون این مورد اتفاق نظر داشتند.
درهمان ابتدا وآغازِبهره وری ازپروژه «جمـهوری اسلامـی ایران» و تدوین قانون اساسی واختیـاراتی بـه ولایت فقیـه،رئیس جمـهوری ونخست وزیری وشورای نگهبان(برای حفظ اسلامـیت نظام)ومجلس شورای اسلام(برای حفظ جمـهوریت نظام)،اختلاف دیدگاهها نیز با کاندیداتوری ابوالحسن بنی صدر شروع شد.
جلال الدین فارسی،کاندیدای مورد نظرومطلوب«حزب جمـهوری اسلامـی» بود؛امابه دلیل ایرانی اصل نبودن، از دور رقابت حذف شد.در حالیکه برخی درمورد حکومت اسلامـی ونحوه تشکیل آن،روی موطن شخص مورد نظرتأکید ندارند.همانطورکه درموردولایت فقیـه چنین مسأله ای (ایرانی الاصل بودن) شرط نیست!
«سید حسن آیت» عضو مرکزیت حزب جمـهوری اسلامـی ایران درون یک سخنرانی درون گروهی(که بـه نوار آیت معروف شد)،علیـه بنی صدرسخنرانی کرد.سخنان او پیش درآمد برکناری ابوالحسن بنی صدر شد.
آیت الله بهشتی آنزمان گفت:ایشان مسئول سخنان خودش هست و حرفهای او مورد تأئیدحزب نیست.
اختلاف اندیشـه درون اسکلت وستون ساختمان«جمـهوری اسلامـی ایران»، توسط کارگزاران حکومتی خودش،علاوه برنحوه مدیریت وکیفیت آن، بـه چند پارهتشکلها،گروهها واحزاب وسازمان های مورد قبول نظام جمـهوری اسلامـی هم منجرشد.
مـهمترین انشعاب بین اعضای جامعه روحانیت وجامعه مدرسیناتفاق افتاد ونزاع دیرینـه درتفاوت دیدگاه از اسلام ونیز اختلافات شخصی وریشـه ای درقدیم؛ کـه کینـه اش امروز آشکارشده است،به صحنـه آمد:
«بعضی رسانـه های داخلی مالِ دشمن هستند.البته اینـهاراهم مـی شناسم. یک آدمـی کـه خودی هم هست.بیچاره براثرحادثه ای،کینـه ای پیدامـی کند.در مقابل نظام وسخن حق واره اماممـی ایستد.بعضی هاعُقده دارند،کینـه ای دارند.ویـامحرومـیت از فلان مسئولیت کـه مایل بود بـه او بدهندومثلا نشده،حرفی مـی زنند،اقدامـی مـی کنند، موضعی مـی گیرند، بـه ضررتمام مـی شودودرخدمت دشمن قرارمـی گیرند».
واقعیت این هست که با این قانون اساسی(خصوصا بعد ازبازنگری) احزاب همـیشـه درون طول ولایت فقیـه بوده اند.یعنی همـه احزاب،«حزب ولایت فقیـه»بودند.یکنوع «حزب رستاخیز» پُست مدرنیزه شده امروزی!
ازسوی دیگراگراحزاب بخواهنددر«عرض ولایت فقیـه» قرار گیرند. یعنی همچون یک حزب واقعی وازروی قواعدعلمـی ومبتنی برحق انتخاب (انتخاب شونده وانتخاب کننده) بوجود بیـایند،باید گفت:با این قانون اساسی هرگزاین اتفاق نخواهد افتاد. این تصورغلط یـاصحیح کـه برخی معتقدند دراین قانون ظرفیتهایی به منظور حاکمـیت مردم(جمـهوریت نظام) است،همانطورکه تجربه نشان داده،عملی نیست.
آنچه اکنون به منظور مجمع روحانیون مبارز،سازمان مجاهدین انقلاب اسلامـی،حزب مشارکت وحزب کارگزاران(احزاب پرقدرت و نیروهای خودی)اتفاق افتادواحتمال غیرقانونی شدن برخی نیزمـی رود،مدعاودلیل مامـی باشد:
آقتاب آمد،دلیل آفتاب!
«درجامعه مابه جای ولایت احزاب،ولایت فقیـه است. اگراحزاب بخواهنددرکشورما بیـایند،بایددرچارچوب تفکرماباشند.یعنی حزب یک خط وفقیـه هم یک خط دیگرنباشد.چون درون آن صورت دو قطب بوجود مـی آید وحالت دایره بـه بیضی تبدیل مـی شودوثبات رااز بین مـی برد».
14تیر1388
جمـهوری بر باد رفته(14)
«آیـامن دل را بـه همـین خوش داشته باشم کـه مردم مرا امـیرالمؤمنین بگویند؛ولی هیچگاه درناسازگاریـهای روزگار باآنان همداستان نشوم وپاهایم راه بدسگلان را بپویند؟»
فرایند دمکراسی،همچون ضربان قلب حتما منظم کارکند.ضربان منظم قلب بـه هماهنگ بودن دیگر اعضاء وابسته است.
دمکراسی وفرایند آن بـه هماهنگی اندیشـه مربوط است؛این هماهنگی بـه واسطه آگاهی بدست مـی آید:
«درهرجاآزادی نباشد،آنجا تاریکی حکم فرمایی مـیکند.هرجاتاریکی وفاقد فروغ دانش باشدآنجاسراسر فقروبیماری خواهدبود.از روزگاران دیرین و ازآن موقع کـه قدرت مطلقه بدست حکومتها افتاد پیوسته بین دونیروی مخالف یعنی یک اقلیت مقتدرویک اکثریت ضعیف وناتوان مجاهده ومجادله بوده وزمانی این غالب وآن مغلوب وگاهی آن غالب واین مغلوب بوده است.دنباله این کشمکش هیچگاه قطع نشده ودرهر موقع کـه نوبه فتح وظفراقلیت رسیده توده های کثیراجتماع درزیرفشار استبدادوبیدادگری نالیده ورنج اند. اکثریت به منظور خاتمـه بـه اساس فشارومظالم متجاوزان درهربارطغیـان کرده وازاین طغیـان نـهضتها وانقلابهابوجودآمده است.اقلیت مقتدردراین کشمکش بـه چه وسایلی مجهزبوده است؟پول وثروت،قدرت نظامـی ونیروی تأمـینـه همـه وهمـه دردسترس آنـهاووسیله اجرای نیـات ومقاصدآنـها است.اکثریت درمقابل آنـهاچه حربه ای دارد؟برگزیده ترین افراد این اکثریت مقهوروناتوان بـه پشتیبانی قلم بـه جنگ سرنیزه برنده وقدرت نظامـی مـی روند.گاه تأثیراین قلم بـه حدی هست که ازدیوارهای آهنین ودِژهای استوار خداوندان قدرت گذشته واساس نیروی آنـهاراواژگون مـی سازد…در هروقت وهرزمان دوره حکومت مطلقه اقلیت ممتاز قبل ازاینکه اجتماع بـه کلی استعداداصلاح راازدست بدهدبه پایـان مـی رسد.واگر چنین نباشد یک ملت وجامعه چنان درغرقاب فساد غوطه ورمـی گردد کـه نجات وصلاح آن محال.وانقراض آن قطعی است.دراین دوره های تحول بازمسئو.لیت بزرگ متوجه صاحبان قلم هست اینـهامسئول بیداری مردم هستند.چراغ دانش وفضیلت بایدبدست آنـها وبه استعانت قلم آنـها برافروخته شود.این طبقه مخصوصاآنـهاکه درون دوره انحطاط توانسته اند روح آزادگی وعفت قلم راازدست نداده وعلی رغم تمام سختی هاو فلاکت هاوگرسنگی قلم راوسیله زیرپاگذاشتن حقوق اجتماع قرار نداده وبا نابودساختن عدالت اجتماعی برپایگاه قدرت انبیـاء بوسهنزده اند،بایدبایک نقشـه اساسی ومتین به منظور جبران زیـانکاری های گذشته بکوشندوبه ارشادعقول وافکارکمرببندند».
انقلاب فرانسه وجمـهوری فرانسه چندین دوره راگذراند:
«ورینو،خطیب زبردست فرانسوی بامشاهده کشتاروتندرویـهای گروههای انقلاب کبیرفرانسه گفت:«انقلاب فرزندان خودرامـی بلعد».
«درهمـه انقلابهابرخی ازعناصررادیکال وانقلابی کـه نظامـی راساقط مـی کنند،بعدازمدتی احساس مـی کنند کـه به اه خودشان رسیده اند.مثلابورژوازی بزرگ درانقلاب فرانسه بعد ازاینکه رژیم پادشاهی فرانسه راسرنگون کردوبه آزادی سرمایـه داری رسید،دیگر انقلاب راتمام یـافته تلقی وعلیـه عناصررادیکال کـه هنوزمعتقد بـه تداوم انقلاب بودند،فعالیت کرد؛تاآنجا کـه حتی رهبر انقلاب یعنی روبسپیر راکه بیشتر ازهمـه مع پابرهنگان وگرسنگان بود وبه اصطلاح از دهقانان خرده بورژوازی حمایت مـی کرد،درمـیدان انقلاب بـه گیوتین سپردندوسراوراجدا د.چون دیگر این عناصرکه تاکنون همراه انقلاب بودند وظیفه یـاخواسته های خودشان راتمام شده احساس مـی د ودیگرضرورتی نمـی دیدندکه بـه انقلاب یـا انقلابی بودن ادامـه بدهند».
پس از پیروزی انقلاب،سرنوشت کشور بوسیله 6نفرازفقهای شورای نگهبان کـه خودمنصوب ولایت مطلقه فقیـه هستندوولایت مطلقه فقیـه نیزخود منصوب مجلس خُبرگانی هست که اعضایش توسط همان 6نفر تائید مـی شود،رقم خورد.
دكترعلیشريعتیمـیگويد:
«بايدشمارهرأیهابهشمارهرأسهابرسدودرآنجاهمـه مردم حق رأی و تشخيص رهبری سياسی واجتماعی خودشانراداشتهباشند.نبايد سرنوشتجامعهرابهحكومتدمكراسیرأسهاسپرد».
وقتی امام خمـینی ازپاریس بـه بهشت زهراآمد،درسخنرانی معروف خود جمله اي بـه این شرح ایرادکرد:
«مابه واسطه آراء مردم،مجلس سنا درست مي كنيم و…»البته بلاواسطه وباتذكري كه داده شد،امام خميني سخنان خودراتصحيح كرده و گفتند:«مقصودمن ازمجلس سنا،مجلس مؤسسان بود،نـه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش يك حرف مزخرفي است،هميشـه بوده».
امادراین30 سال،همـه چیزدرمصلحت «مجمع تشخیص مصلحت»توسط مشروطه مشروعه نظارت استصوابی شورای نگهبان،بوسیله ولایت مطلقه فقیـه نظارت استصوابی شد!
نـهاد شوراینگهبان،طبق مصوبۀ اوليۀ مجلس تدوين خبرگان قانوناساسیكه خواسته وهدفشحفاظتاز اسلامـیّتِ جمـهوریَّت بود،درستشد.اما ازآنجا كه از قديمالايام بينروحانيت،دوديدگاه متضادحاكم بوده است، تناقض آن دو دیدگاه،بعلاوۀ اختلافات قديمـی،به اضافۀ كينـههای گذشته، درحيطه عمل،یعنی باتأسيس ج.ا.ا)، آشكارشد،واولين واکنش اجرايیش دراختلافات بوجودآمده بين مجلس وشوراینگهبان بروزکرد!
لذا امامخمينی راه مجبورساخت تا«مجمعتشخيصمصلحت»تأسیس شود. مجمعیكهتازمان زنده بودن ايشان مَحمِل قانونی نداشت و پس از مرگ وی،بابازنگری وتعميم قانوناساسی،صورت رسمـی به خود گرفت وعلاوه برآن بر قدرت ولايتفقيه «مطلقه» هم افزوده شد!
اعضای مجمع تشخیص مصلحت مستقیم وغیرمستقیم منصوب ولایت مطلقه فقیـه هستند.واکثریت اعضای آن همـیشـه ثابت بوده است؛این اعضاءهمـیشـه چه درصحنـه آشکار وچه درصحنـه مشاوره وپنـهان، درون این30سال قدرت سیـاسی را دراختیـارداشته است.
مـی توان گفت:مجمع تشخیص مصلحت همان«دولت سایـه»ای استکه بـه صورت آشکاروجود دارد؛و«دولت سایـه»پنـهان همان جریـانی هست که«قتلهای زنجیره ای» را هدایت کرد و…
هنگامـیكه رئيس مجلس خُبرگان قانون اساسی اول (آیت الله العظمـی منتظری) گفت:
«البته بدين معنی نيست كه درقانون اساسی ماكه خُبرگان آن هيچ تجربهای ازقانون نويسی برای يك انقلاب نوين نداشتند،هيچ نقص و ضعفی وجود نداردووجود نواقصلازمۀ طبيعی ساختههای انسانهای غيرمعصوم است واميدواريمكه شرايطی پيش آيدكه نواقص آن به عنوان متمم برطرفگردد».
قانون اساسی درون سال 1368همزمان با فوت امام خمـینی متمم خورد و سرنوشت انقلاب رابکلی تغییر دادوتمام قدرت واختیـارات دراین20 سال را به«ولایتمطلقه فقیـه»سپرد!
رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی اول،(آیت الله العظمـی منتظری)در همان زمان گفت:
«اگرنسل معاصرانقلاب نتواند درعصرخودسنداصلی انقلابشرابرشئون مختلفكشورحاكمگرداند،چه انتظاری ازنسلهای آيندهكه بايد انقلاب و ابعادشعارهای آنرا ازلابلای صفحات تاريخ بيابند،مـیتوان داشت. اصلابطوركلی آنچه رابطبين همـه قواو ارگانـهای مختلفكشوراست و حقوق همـه اقشاروثبات كشورراتضمين مـیكند قانون است وبس. اگر بناباشدهر فردی وياارگانیبخواهداراده و فكرخودرادرمحيطكارش حاكم گرداند جزهرج و مرج و اختلال نظام چيزی عايد كشور نخواهد شد.وقتیكه خداوند متعال به خاتم پيامبران با همـه عظمتش دستور مـیدهد:«وان احكم بينـهم بما انزل الله و لاتتبع اهواهم و احذرهم انيفتنوك عن بعض ما انزلالله اليك (مائده49) يعنی:براساس قانون خدا بين مردم حكم كن وازخواستههایآنان پيروینكن ومواظب باشد ترا از قانون خدامنحرف نكننند»پس قهرا من وشمادرهرمقام وپستی باشيم حق نداريمخودسرانـه ويابراساس روابط وتوصيههای بيجا تصميم بگيريم و اقدام نمائيم».
اسلام قبل ازآنکه »در پيچ وخم اداری حكومت قرارگيرد،همواره دو ديدگاه متضادرادرحوزهانديشـه داشت:؛يكی معتقداست:
«عالمان(فقیـهان دین)درحُكم قيّم وواليان امرهستند،كاررسيدگی به ایتام رادارا هستندوامت اسلام، حالت يتمـی را داردكه سايه پدرازسرش كوتاه شده وسفارش كردهاندازآنـهاكفايت شودوهدايت این امت رابرعهده گيرند، مانندقيّمـیكه بعدازپدر متكلفل اداره امور ايتاماست».
«ازحکومت دینی» قرائتهای متفاوت ومتباینی تفهیم مـیشود؛ و این بـه نوع و اندیشـه اندیشمندان دین بازگشت دارد؛ وآن عبارت هست چگونگی فهم ما ازدین ودرک ما از احکام دینی.دریک قرائت ازحکومت دینی، عدهای بر این باورند،یـا بلحاظ تعلقات خاص بر این باور رسیدهاند کـه حکومت دریک نظام مبتنی بردین و عقاید مذهبی ازآن خداست کـه به امام عادل تفویض مـیشود،دراین انتقال مردم هیچ نقشی ندارند. این تفکر به منظور مردم فقط این برجستگی را قبول مـیکند کـه تا آنان نخواهند،البته امام عادل هم نخواهد توانست حکومت کند.اما وقتی امام عادل توانست بـه قدرت حکومتی برسد،دیگر نظرورضایت عامـه مردم برایش اصل نیست؛ بلکه اعاده و جاری ساختن احکام الهی ومصلحت توده مردم- کـه به تشخیص اوست- به منظور شخص امام عادل مطمح نظربوده وتنـها بایدبه این هدف و غایت بیندیشد، هرچند با مخالفت عامّۀ مردم هم روبرو شود.دراین دیدگاه مردم حق انتخاب نداردودرصورتیکه نـهادهای مدنی مثل پارلمان هم-بخاطر شرایط زمانی- ضرورتش ایجاب شود،کنترل ومصلحت ازطرق دیگرکانالیزه شده وتصفیـه مـیگردد.درهرصورت دراین اندیشـه،مردم نقش اول را درون عرصههای حکومتی برعهده ندارند،بلکه بـه مثابۀ وسیله و ابزار درجهت تحقق اه الهی حکومت دینی از آنان بهرهبرداری مـیشود.این اندیشـه معتقد است: افراد دینی دراین حکومت تعبداًومتشرعاًبه این روند گردن مـی نـهند. آنان- یعنی معتقدین بـه این اندیشـه- خودرا مسئول ایمان مردم مـیدانندولوبا نصر بالرعب !درچنین دیدگاهی تمامـی تفاسیردینی وبرداشتهای اندیشـهای ازدین وحکومت بـه شکل بالاوپائین تحلیل وتبیین ودرصورت لزوم بـه صورت قانون تحریر مـیشود.این اندیشـه از قاعده کلی اهم فی الاهم ودفع افسد بـه فاسد سود جسته وبه شکل ظریفانـهای آن را بـه همـه چیز تعمـیم مـیدهد.
اماازسوی دیگر اندیشـه دیگری هم هست کـه اعتقاد دارد درحکومت دینی مردم نقش اول را بازی مـیکنند.آنان اعتقاددارندمردم-اکثریت مرد- اگردرامری اتفاق کنند،آن امرحق محسوب خواهد شد.وغالباً این اتفاق مورد وفاق ملت،حسنـه هست نـه سیئه! اگر استثنائی هم حادث شود، لازمـه خود باروری وخودسازی هست و تکمـیل نظام سیـاسی اسلام وتلطیف حکومت اززنگارهای عوام گونـه وقرائت های فاشیستی خواهد شد.دراین اندیشـه و قرائت ازحکومت دینی،احکام الهی ازطریق خواست عمومـی بـه طریق تشکیل نـهادهای مدنی چون پارلمان وحق انتخابات آزاد،به صورت قوانین مدون شده وپیـاده مـیگردد.درچنین روندی دیگر کارگزاران حکومت دینی بـه توجیـه مصلحت عامـه، مصلحت خودرا اعمال نخواهندکرد.درچنین اندیشـهای قرائتهای مختلف ازدینفقط درصحنـه برخورد اندیشـهها متبلور هست که خودنیز زائیده ترقی وتکامل است.ولی درجاری ساختن حکومت دینی،آنچه اتفاق مردم-که درانتخابات آزاد متبلور مـیشود-هست جاری خواهد شد.یعنی احکام الهی هم بصورت ریز قانون درخواهد آمد.«اهم فی الاهم »و« دفع افسدبه فاسد» هم دریک نظام دمکراسی وپارلمانی کـه آحاد مردم خودشان آزادانـه انتخاب کردهاندتوجیـه وتفسیرخواهد شد نـه درنزد افکار جدای ازحکومت.درچنین اندیشـهای حکومت دینی رضایت عامـه رامـیخواهدرضایت عامـه هم ازطریق نـهادهای مدنی چون پارلمان، احزاب آزاد، مطبوعات ورسانـههای فراگیرتجسّم پیداخواهد کردوازطریق انتخابات آزاد نمایندگان مردم رضایت ومصلحت عامـه را بـه تقریر و تحریر قانون درعرصههای حکومت محقق خواهندساخت».
آیت الله هاشمـی رفسنجانی درمجلس خبرگان قانون اساسی گفت: «…قانون اساسیوساير قوانين در اين جمـهوری بايدصددرصد براساس اسلام باشد.واگريك مادههمبرخلافاحكام اسلام باشد،تخلف ازجمـهوری وآراء اكثريت قريب به اتفاق ملت است.براين اساس هر رأی ياطرحیكه ازطرف يك يا چندنماينده به مجلس داده شودكه مخالف اسلام باشد،مردود و مخالف مسير ملت وجمـهوری اسلامـی است.واصولا نمايندگانی كه براين اساس انتخاب شده باشندوكالت آنان محدود بـه حدود جمـهوری اسلامـی است و اظهار نظر و رسيدگی به پيشنـهادهای مخالف اسلام يامخالف نظام جمـهوریخروجازحدود و وكالتآنـها است.تشخيصمخالفت وموافقت بااحكام اسلام منحصرادر صلاحيت فقهای عظام استكه الحمدلله گروهیازآنان درمجلسوجود دارند.وچون اين يك امرتخصصی است،دخالت وكلای محترمديگر درون اين اجتهاد وتشخيص احكام شرعی ازكتاب وسنت دخالت در تخصص ديگران بدون داشتن صلاحيت وتخصص لازماست…از گفتههاو نوشتههای بعضی از جناحها بدست مـیآيد، افرادیكه صلاحيت تشخيص احكام و معارف اسلامـی را ندارند،تحت تاثّر مكتبهای انحرافی، آيات قرآن كريم ومتون احاديث رابه ميل خودتفسيركرده وباآن مكتبها تطبيق مـینمايندوتوجه ندارد كه مدارك فقهاسلامـیبراساسمتنیاستكهمحتاجبه درس و بحث وتحقيق طولانی است وبا آن استدلالهای مضحك وسطحی و بدون توجه به ادّله معارض وبررسی همـه جانبه،معارف بلندپايه وعميق اسلامـی را نمـیتوان بدست آورد ومن انتظارم دارم محيط مجلس خبرگان از چنين رويهای بدور باشد».
يكیگفت:
«قائمـهجامعهدينی،ايمانرضامندانـهاستوايماننـهتنـهااكراهبردارنيست كه يكدست شدنی هم نيست و بـه تنوع شخصيت آدميان،ايمانهاهم تنوع ونوسان مـیپذيرد…آن شاهدبازاری(فقه) اگردرپناه دين پروری پردهنشين (ايمان) نخزد، متاعی بیبهاءبيش نخواهدبودوهردستی كه حُرّيت را از ايمان ورزی و سياست را از فهمدينی،به غصب وغارت سلبكنددرمعناومبنای جامعه دينی خلل افكنده است…باچنان شيوههايی،حكومتی توتاليتر و ايدئولوژيك وپر وحشت رامـیتوان بناكرد، اماجامعه امن دينیچطور؟».
وديگری گفت:
«اينكه اين6نفر فقهای شورای نگهبان چه كاره هستند،يعنی امام و پيغمبرچه كاره است؟من مثل شماهستم،اماوظيفه سنگين پاسداری از حُكم خدارا برعهده دارم. اگر حق مردم ازبين برود،فردا مرا مؤاخذه مـیكنند».
وپاسخیمـیشنود:
«حكومت نبايدخود را دارای مأموريت ويژه ازسوی خداوندبداند.يعنی اگر پذيرفتيم الگوی خاصی برایزمانغيبت وجود ندارد،ديگر بـه اين صورت نيستكه احدی دارای مأموريت واختيارات ويژه وخاص برایهدايتجامعهباشدو ديگران از چنين اختياری برخوردار نباشند… اگر درجامعهای حاكميت ادواری نباشد،به بيان ديگراگررأس هرم قدرت سياسی مادام العمر باشد،آفت فساد بروز مـیكند…وقتی حاكميت امتدادزمانی داشته باشد،درادامـهكارچارهای نخواهدداشت جزاينكه به روشـهای خشونت بارمتوسلشود».
امامنازعات درجمـهوری اسلامـی فراگير شد.ودرعمل گاهی صحنـه زد و خورد،ترور،حبس،قتل ونیز قتلهای زنجیره ای کـه توسط نیروهای وزارت اطلاعات انجام شد…
وسرانجام بعد ازانتخابات 22خرداد88، منجربه ضرب وجرح و قتل و زندانی بخشی از مردم منجر شدکه درون مخالفت مَدنی خواستاررسیدگی بـه نحوه شمارش آرای خودشده بودند!
درزمانی کـه اصل مربوط بـه شورای نگهبان درمجلس خبرگان قانون اساسی درحال تصویب بود،همان ابتدا شيخ عبدالرحمان حيدری يكی از نمايندگان گفت:
«پيشنـهادشورای نگهبان قانون اساسیبهاينترتيبیكهتدوينشده»ضرره اكثر من نفعه»است.ضررشبيشتر ازنفعش است…».
یکی بود یکی نبود:دردوران مبارزه علیـه رژیم شاه شعار دادیم «استقلال،آزادی،حکومت اسلامـی» اما هیچنمـی دانست«حکومت اسلامـی»یعنی چه؟!خیلی هاتصورمـی د«حکومتاسلامـی» همان «خلافت عثمانی»و«خلافت عباسیـان وامویـان»است… لذاآن شعار،آن روز،به«استقلال» آزادی» جمـهوری اسلامـی»تغییر داده شد.
مردم در22 بهمن57 پیروزی کامل را بدست آوردند.در12 فروردین 1357،با یک همـه پرسی، به منظور تغییر رژیم سلطنتی بـه جمـهوری اسلامـی 98 درصد رأی گفتند.
چیزی نگذشت کـه در تاریخ28مرداد1358اولین جلسه تدوین قانون اساسی تشکیل شد.ده سال طول کشیدکه بدانندسه پادشاه دریک اقلیم نمـی گنجد.درسال 1368قانون اساسی تغییرداده شده.اینبارهمـه اختیـارات رابه شخص ولایت مطلقه فقیـه دادند.ویک رئیس جمـهور هم گذاشتندکه منویـات ولایت را اطاعت واجراءکند…
انتخابات 22خرداد88 پایـان مجادله ومنازعه تفکر«جمـهوری اسلامـی» ودیدگاه«حکومت اسلامـی»بود.
روز23خرداد 88،آغاز«حکومت اسلامـی»عنوان شد.
دیگرسخن ازجامعه مدنی ،آزادی مطبوعات،وآزادی احزاب وبرگزای اعتراضات مدنی به منظور بدست گرفتن قدرت در«حکومت اسلامـی» یک امرزائده و مزاحم است.
روز22خرداد88 مزاحمان«حکومت اسلامـی»که مانع اجرای احکام خدا مـی شدندبرای همـیشـه قَلع وقَمع شدندو«جمـهوری اسلامـی»، بـه «جمـهوری ولایت فقیـه» نام گذاری شد.
درماجرایداستان «مزرعهحيوانات» اثربی بدیل وتاریخی و ماندگار همـیشگیِ «جورج اورال»مـی خوانیم:
«روزی صاحب مزرعه و افرادش فراموش مـیکنندکه به حیوانات غذا بدهند.حیوانات نیزکه ازگرسنگی بی طاقت شدهاند به انبارعلوفه هجوم مـیبرندوهنگامـی که صاحب مزرعه و افرادش به منظور تنبیـه به سراغ آنـها مـیروند،باهجوم حیوانات مواجه مـیشوندوآنـها کنترل مزرعه رادر دست مـیگیرند.خوکی بنام «ناپلئون» ریـاست قلعه را قبول مـیکند. شعارها و قوانینی وضع مـیکنند.اما ازهمان ابتدا بـه بیراهه رفته ووضع حیوانات نـه تنـهابهترنمـیشود،بلکه وخیمتر شده و مزرعه رو بـه نابودی مـیرود. ناپلئون ازهیچ ظلمـی روی گردان نیست؛حیوانات رابیدلیل مـیکُشدوحکومتی پلیسی ومبتنی بروحشت راپایـه گذاری مـیکند و در حالیکه شعارحمایت ازتودههاوبرابریهمگانی مـیدهد،خود و اطرافیـانش ازامتیـازات ویژهای برخوردارند.ناپلئون به علت قدرتطلبی، اسنوبال- خوکی که نقش رهبرروشنفکررا بازی مـیکند- رانیز از صحنـه خارج مـیکند.بزرگترین پروژۀ توسعه مزرعه (ساخت آسیـاب بادی)شکست مـیخوردوهرچه زمان مـیگذرد فاصله مـیان حیوانات و کسانی که قدرت را دردست دارندبیشترشده، قحطی وگرسنگی فراگیرتر مـیشود.شعارهاوقانونـهای انقلابی،تحریفوبدست فراموشی سپرده مـیشوندودرنـهایت ناپلئون که روزی انسان دوپا را بزرگترین دشمن حیوانات مـیدانست،دست دوستی به سوی آنان درازمـیکند. اصلیترین شعار انقلاب مزرعه (چهارپا خوب، دوپا بد)یعنی دشمنی با انسانـهارازیرپامـیگذاردودر پایـان داستان،درکمال ناباوری حیوانات، ناپلئون حتی نام مزرعه رانیزبه همان نام قبلی یعنی«مزرعهمانر» تغییر مـیدهد.
حیوانات مزرعه بعد ازانقلاب خودعلیـه آدمـها،قانونی در7 اصل بهتصويبمـیرسانند:
1-هر موجودی كه روی دوپا راه مـیرود دشمن است.
2- هرموجودیكه روی چهار پاراه مـیرود يا دوبال دارد دوست است.
3- هيچ حيوانی حق پوشيدن لباس را ندارد.
4- هيچ حيوانی حق خوابيدن در بستر را ندارد.
5- هيچ حيوانی حق نوشيدن را ندارد.
6- هيچ حيوانی حق كشتن حيوانی ديگر را ندارد.
7-تمام حيوانات با هم مساويند.
بعدها بـه مرور زمان همـه آن 7اصل در يك اصل خلاصه شد:
«چهار پا خوب، دو پا بهتر!»
قانون اساسی جمـهوری اسلامـی ایران 177 اصل دارد کـه با«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»6 ازتن از فقهای شورای نگهبانِ منصوب رهبری،تمامـی آن، کن فیکون ،مسخ واستحاله شد.
«درروایتی ازخواجه نظام الملک آمده هست که مـی گوید هنگامـی کـه امـیرابو لیث صفاری درمنطقه قهستان از امـیراسماعیل سامانی شکست خورد، درپاسخ بـه پرسش رهگذری علت شکسست خودراگُماردن مردمان خُرد بر کارهای بزرگ دانست.»«فاعتبروا»…!
به پایـان آمد این داستان؛قصه همـه چنان ناتمام است…
والسلام علی من اتبع الهدی!
13رجب 1430مصادف با تولد امام عدالت، علی(ع)؛15تیر 1388
[علی شریعتی | مَحکمـه(assize)یـادداشتهای محمد شوری،نویسنده و ... سفارش دی وی دی محله گل وبلبل نانوا]نویسنده و منبع: از:محمد شوری | تاریخ انتشار: Tue, 10 Jul 2018 09:40:00 +0000